ميروم ديدن محسن پسرم
کوفه سخت است براي مردي
همسرش را بزند نامردي
پيش من از گل واز باغ مگو
ازغم ومحنت وازداغ مگو
پيش من از دل غمبار مگو
سخني از در و ديوار مگو
بازشد دست من امروزچه سود
يک نفرياردرآن کوچه نبود
کوفه داني که علي تنها بود
همدم ومونس او شبها بود
نخلهايت همه همرازعليست
نيمه شب همنفس رازعليست
کوفه اي محرم شبهاي علي
بعد ازاين نشنوي آواي علي
کوفه با تيغ توراحت شده ام
راحت ازجوروشماتت شده ام