خيره در غربت دلي سنگيمانده ام در غروب دلتنگيمانده با خاطرات روياييروزهاي شگفت داناييموسم ديده ي غزلخوانتروزهاي طلوع دستانتاز پس رفتن گلوگيرتما و اکنون طلوع تصويرتيادگاري شبيه آيينهمانده از خاطرات ديرينهخيره بر اين غروب، همچون سنگمانده در غربتِ دلي دلتنگمانده در غربتي که طولاني ستفصل آيينه هايِ باراني ست!سال هايي بلند آمد و رفتسال هفتاد و چند آمد و رفتبي تو در انزواي اين همه سالمانده قلبي ز درد مالامالمانده بعد از غروب هجرت توردّ پروازِ بي نهايتِ تو.............يدالله گودرزي