• وبلاگ : نبض شعر
  • يادداشت : مُردم! چقدر فاصله ... آخر نميشود
  • نظرات : 2 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + امير محمدي 
    اول از خوبي ، خطابم مي کند
    بعد با يک “نه ” جوابم مي کند !

    جُرعه جُرعه جُرعه مي بخشد به من
    مست مي سازَد ، شرابم مي کند

    خشت خشتِ جان من در دستِ اوست
    زيرِ پاي خود خرابم مي کند

    قطره ، قطره ،آبرويم مي بَرَد
    از خجالت گاه آبم مي کند

    تا که گيسو مي سپارَد دستِ باد
    مو به مو دارد عذابم مي کند

    پرسشي همواره در ذهن ِ من است
    مي رود يا کاميابم مي کند؟!

    کاش مي دانستم اين حوّاصفت
    داخلِ آدم حسابم مي کند !

    باغبانِ کاشيِ روح ِ من است !
    مي بَرَد قمصر ، گلابم مي کند

    شب ، حضورِ مبهمِ گيسوي اوست
    بر مدارِ شب، شهابم مي کند

    عاقبت با تابشِ چشمانِ خويش
    ذرّه ، ذرّه، آفتابم مي کند !

    دکتر يدالله گودرزي
    پاسخ

    سلام و درود بسيار عالي ، تشکر ، درج شد