• وبلاگ : نبض شعر
  • يادداشت : اي آنکه مرا برده اي از ياد ، کجايي؟
  • نظرات : 2 خصوصي ، 17 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + محمد 
    واجب شده گر ز شاعري سر برود
    از زخم رگش هميشه جوهر برود
    سرباز پياده ام که در جبهه ي عشق
    زخمي شده و تا دم آخر برود
    هر نامه بهانه اي است تا يک دو سه روز
    آزاد شود بال کبوتر ، برود
    سخت است اگر شاه شوي ، بين نبرد
    تنها پسرت در صف لشکر برود
    از رفتن ِ من به او که دادند خبر ،
    لبخند زده ، گفته : چه بهتر !...برود!
    بايد بروم تا که در اين شهر بزرگ
    شايد که کمي رونق خنجر برود
    سخت است دلا اگر ببيني که شبي
    معشوقه ي تو با کس ديگر برود...
    سخت است اگر غزل به پايان نرسد
    سخت است اگر طاقت دفتر برود...