• وبلاگ : نبض شعر
  • يادداشت : يکشنبه است،بوي غزل مي دهد تنت
  • نظرات : 1 خصوصي ، 5 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + آرمان پوينده 

    زلال و پاک چون الماس بودند
    همه در شکل رفتن خاص بودند
    صد و هفتاد وپنج آيينه – ماهي
    ميان خاک هم غواص بودند !

    * يدالله گودرزي

    چارانه ها !
    تو حادثه ي بزرگ فردايي تو
    در ساعت بيست و پنج مي آيي تو
    بايد که تو را دوباره تفسير کنند
    حرف سي وسوم الفبايي تو!

    * يدالله گودرزي(شهاب)

    با خنده ي من غرق تبسم شده است
    با گريه ي من شور و تلاطم شده است
    از بند هزار توي جانم رسته است
    مردي که ميان سايه ها گم شده است !

    * يدالله گودرزي(شهاب)

    روح و پي استخوان و تن مي سوزد
    جانم به هواي خويشتن مي سوزد
    يک عمر به حال همگان سوخت دلم
    اکنون دل من به حال” من “مي سوزد !

    * يدالله گودرزي(شهاب)

    بانو! همه ي ترانه ها قربانت
    اين جان بلا گرفته سرگردانت
    چشمان من اين دو دربدر مي ترسند
    از آن دو پلنگ خفته در چشمانت

    * يدالله گودرزي(شهاب)

    جان سينه ي پر نياز دارد اي دوست
    چشمان تو بس که ناز دارد اي دوست
    کوتاه کنم حديث گيسويت را
    اين رشته سرِ دراز دارد اي دوست!

    * يدالله گودرزي(شهاب)

    تو ياس مني! شود که من ياس تو باشم؟!
    دلبسته ي شانه هاي احساس تو باشم؟؟
    در بين تمام عاشقاني که تو داري،
    اي کاش که من مخاطب خاص تو باشم!!

    * يدالله گودرزي(شهاب)