سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 181 ، بازدید دیروز: 787 ، کل بازدیدها: 12953064


صفحه نخست      

تمام سهم من از عشق

بدست علیرضا بابایی در دسته ناشناس تاریخ : 96/2/31 ساعت : 3:57 عصر

تمام سهم من از عشق

 

تمام سهم من از عشق

همین واژه های بارانی ست

این ریحانه های آبی کوچک

با قلبی از آفتابُ

خون سرخ شقایق

در جویبار رگ هاشان

زیر سقف خیالی

که بوی نای تو پیچید ست

و در ایوان سیلاب هاشان

یاد چار فصل تو می وزد

بوریاشان

حصیر خیس دلتنگی

و رواندازشان

خیال نازک تو ست 

 

تمام سهم من از عشق

همین واژه های دلداده ست

که هر شب

زیباترین آرزوی مرا خواب می بینند

تو در من پیدا شوی

و من چون شکوفه های بالادست 

در آسمان عشق گشوده می شوم

 

 تمام سهم من از عشق

 همین واژه های صبور ست

که در فکر تو ساکت اند !

.

ناشناس

 


دیگر اشعار : ناشناس
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بیا تا با غزل عقدت کنم تا محرمم باشی

بدست علیرضا بابایی در دسته ناشناس تاریخ : 95/1/18 ساعت : 9:42 صبح

بیا تا با غزل عقدت کنم تا محرمم باشی

 

بیا تا با غزل عقدت کنم تا محرمم باشی

شریک شادی و شعر و شب و شور و غمم باشی

 

نمی خواهم بجز چشم تو رازی بینمان باشد

دلم می خواهد آگاه از همه زیر و بمم باشی

 

دمادم عمر من اتلاف شد اسراف شد بی تو

بیا تا همدلم باشی، بیا تا همدمم باشی

 

شدم مات رخت ،چون مهره ی دشمن چه بد کیشی...

توقع داشتم تو قلعه ی مستحکمم باشی

 

اگر خاکم اگر آبم ،بدان من بی تو بی تابم

بیا تا کعبه ام باشی، بیا تا زمزمم باشی

 

به دل مهر تورا مثل علی یک عمر پروردم

مبادا روز آخر جای ابن ملجمم باشی

 

درون دل غمی دارم، ز عشقت عالمی دارم

مبادا لحظه‌ای تو، خارج از این عالمم باشی

 

شاعر : ؟؟؟؟؟


دیگر اشعار : ناشناس
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

قسم به عشق ، که گمگشته ی دلم بودی

بدست علیرضا بابایی در دسته ناشناس تاریخ : 94/12/11 ساعت : 10:51 صبح

قسم به عشق ، که گمگشته ی دلم بودی

 

قسم به عشق ، که گمگشته ی دلم بودی
اگر کنار تو بودم ، مکملم بودی

به خاک مشترک و پاک هر دو مان سوگند
من از وجود تو بودم ، تو از گلم بودی

بدون دیدن روی تو ، عاشقت بودم
درون قاب دل آخر ، شمایلم بودی

برای یافتنت ، دل زدم به دریاها
تو آرمان رسیدن به ساحلم بودی

دلم نوشته نت عشق را به پنجه ی تو
که پنج_گانه ی خط های حاملم بودی

هزار چرخ خطا زد فلک ، که تا امروز
نبینمت که همین جا ، مقابلم بودی

اگر که بخت ، کمی مهربان تر از این بود
به روی شانه ی خالی ، حمایلم بودی. ..

 

ناشناس ؟؟؟


دیگر اشعار : ناشناس
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

باید ببوسی چشــم های روشنــم را

بدست علیرضا بابایی در دسته ناشناس تاریخ : 94/4/24 ساعت : 9:29 صبح

باید ببوسی چشــم های روشنــم را

 

باید ببوسی چشــم های روشنــم را

تا پــُر کنــد آغــوش تــو حجـمٍ تنــــم را

 

تـلخ است فـال قهــــوه ی چشمم و شاید

شیرین کُند طعــــمٍ لبت بوسیدنم را

 

تا حلقه گیسـوی تو راهی دراز است

مهمـــان دستانت کُن امشب گردنــم را    !

 

آرام در دستت بیفتد سیبٍ لذت

شاید که آسانتر کند این ! چیدنــم را !

 

سرمست خواهم شد به بــوی صد سبــد یـاس

وقتی که عطرت پـُر کند پیراهنـم را

 

ناشناس


دیگر اشعار : ناشناس
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

من شبیه کوهم امّا از وسط تا خورده ام

بدست علیرضا بابایی در دسته ناشناس تاریخ : 94/4/20 ساعت : 8:47 صبح

من شبیه کوهم امّا از وسط تا خورده ام

من شبیه کوهم امّا از وسط تا خورده ام

تو تصوّر می کنی چوبِ خدا را خورده ام

 

نه! خیال بد نکن، چوب خدا اینگونه نیست

من هرآنچه خورده ام از دست دنیا خورده ام

 

ساده از من رد نشو ای سنگدل، قدری بایست

من همان « فرش ِ گران سنگم » ، فقط پا خورده ام

 

قطره ام امّا هزاران رود ِ جاری در من است

غرق در دلشوره ام انگار دریا خورده ام

 

دائما در حال تغییرم ، بپرس از آینه

بارها از دیدن تصویر خود جا خورده ام

 

 

شاعر: ناشناس


با تشکر از آرزو خانم بابت پیشنهاد این شعر زیبا

 


دیگر اشعار : ناشناس
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

لشگریان خیره سر،چند نفربه یک نفر؟

بدست علیرضا بابایی در دسته ناشناس تاریخ : 93/8/9 ساعت : 3:20 عصر

لشگریان خیره سر،چند نفربه یک نفر؟

 

لشگریان خیره سر،چند نفربه یک نفر؟

 فاطمه گشته خون جگر،چند نفر به یک نفر؟

 

 خواهر دل شکسته اش،همره دختران او

 زند به سینه و به سر،چند نفر به یک نفر؟

 

 بین زمین وآسمان،جنت و عرش وکهکشان

 پر شده است این خبر:چند نفر به یک نفر؟

 

 حور وملک به زمزمه-وای غریب فاطمه-

 حضرت خضر نوحه گر،چند نفر به یک نفر؟

 

 آه و فغان مادرش،به قلب سنگی شما

 مگر نمی کند اثر؟چند نفر به یک نفر؟

 

 عمو رمق نداردو، همه هجوم می برید!

 مرد نبردید اگر؟چند نفر به یک نفر؟

 

 یاد مدینه زنده شد،روضه ی رنج فاطمه

 که ناله زد به پشت در،چند نفر به یک نفر؟

 

شاعر : ناشناس

دانلود مداحی با صدای میرداماد 
اجرا شده در شب عاشورا 1391 - هیئت رزمندگان اسلام

دیگر اشعار : ناشناس
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نگاه پنجره بی رنگ می شود بی تو...

بدست در دسته ناشناس تاریخ : 93/3/1 ساعت : 1:0 عصر

 

 

 

 

مرو بمان که دلم تنگ می شود بی تو

نگاه پنجره بی رنگ می شود بی تو

 

شبی که خلوت من از حضور تو خالیست

صدای شب چه بد آهنگ می شود بی تو

 

تمام فاصله ها با تو می شود نزدیک

همیشه فاصله فرسنگ می شود بی تو

 

نگاه سنگی من با تو نرم تر از آب

نگاه آب ولی سنگ می شود بی تو

 

کنار وسعت شب یک ستاره زیبا نیست

برای من که دلم تنگ می شود بی تو

 

 

 

"نا شناس"

.........................................................................

این روزها حضور همیشگی "سارا" و انتخاب های زیبایش جولان می دهد! سپاس


دیگر اشعار : ناشناس

شبه نغمه ی چنگی ، شبیه زوزه ی باد

بدست علیرضا بابایی در دسته ناشناس، مریم تاریخ : 92/12/23 ساعت : 5:20 عصر

شبیه نغمه ی  چنگی ، شبیه زوزه ی باد  شبیه ِ قلب ِ نجیبم ، که داده ای بر باد

 

شبیه نغمه ی  چنگی ، شبیه زوزه ی باد

شبیه ِ قلب ِ نجیبم ، که داده ای بر باد

 

اگر چه مثل ِ قناری اسیر ِ دام ِ توأم

ولی چُنان بِسُرایم که سَر دَهی فریاد

 

ببین که ظلم ِ تو را فاش خواهم کرد

چه فکر کرده ای ای عشق ،هر چه بادا باد

 

از آن زمان که رسیدی ندیده ام آرام

شدم چو مرغ ِ اسیری به دست ِ یک صیاد

 

از این سفر به شِگِفتم مرا کجا بردی ؟؟

مگر میان ِ کویر هم ،می شود گل داد؟؟

 

ببین چگونه شکستی همه غرورم را

وفا نکردی و صبرم ببردی از بنیاد

 

چه بی مُرَوّتی ای عشق ، ای الهه ی رنج

چو موم گشته به دستت ، ولی تو چون فولاد

 

صدا زدم که رها کن مرا در این غربت

چرا جواب نیامد ؟؟ که بُرده ای از یاد

 

سکوت ِ من نه نشانه ، نه آن رضایت بود

هر آنکه لب به تو واکرد گفته از سر داد

 

به دست ِ تو چو اسیر و تو مثل ِ زندانبان

رها کنم ز جدایی ، امان بده جلاّد

 

اگر چه زخم زدی قلب ِ سرد و رنجورم

ولی به رسم ِ شما ،می بَرم تو را از یاد

 

و من چگونه بگویم چه کرده ای با ما

قلم شکست ،پَرم ریخت ،آبرو بر باد

 

مریم - ناشناس


دیگر اشعار : ناشناس، مریم
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

ذهن را درگیر با عشقی خیالی کردو رفت

بدست در دسته ناشناس تاریخ : 92/12/13 ساعت : 10:41 عصر

ذهن را درگیر با عشقی خیالی کرد و رفت  جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت

ذهن را درگیر با عشقی خیالی کرد و رفت

جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت

 

چون رمیدنهای آهو ، ناز کردنهای او

دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت

 

کهنه ای بودم برای اشکهای این و آن

هرکسی ما را به نوعی دستمالی کرد و رفت !

 

ابر هم در بارشش قصد فداکاری نداشت

عقده در دل داشت ،  روی خاک خالی کرد و رفت

 

آرزویم با تو بودن بود،کوشیدم ، ولی

واقعیت را به من تقدیرحالی کرد و رفت

 

"ناشناس"


دیگر اشعار : ناشناس

برای تو که تویی این منی چنین هیچ است

بدست در دسته ناشناس تاریخ : 92/12/12 ساعت : 6:0 عصر

نشو پرنده ی خوبم به این قفس در بند

 

برای تو که تویی ؛ این منی چنین هیچ است

نیا به جاده ی من جان من که پر پیچ است

نیا به جاده ی این جان ِ زخمی و خسته

تو آسمان ِ منی ؛ من ولی پَرم بسته

نشو پرنده ی خوبم به این قفس دربند

منم اسیر ِ قفس ؛ بی نگاه ؛ بی لبخند

گلم ! نگاه ِ تو آبی ست ؛ پاک ؛ پر رؤیا

من آن کویر ِ سرابی تو در بَرم دریا

به ماهیان ِ بلورین ِ آبی ِ لبهات

به دست های ِ نوازشگرانه ، بی همتات

بگو که قسمت شان نیست این تن ِ پُر درد

به جاده ای که از آن آمدی ؛ گلم برگرد

برو به سوی غزلواره ی گل و شبنم

که زخمی ام من و زخمی نمی شود مرهم

 که زخمی ِ غزلم من به جای جای تنم

تو ماهتاب ِ منی ؛ هیچ ِ هیچ ِ هیچ ؛ مـنــــم

 

ناشناس


دیگر اشعار : ناشناس
<      1   2   3   4      >

محبوب کردن