سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 596 ، بازدید دیروز: 787 ، کل بازدیدها: 12953479


صفحه نخست      

با من چه کرده است ببین بی ارادگی...

بدست در دسته سعید بیابانکی تاریخ : 93/3/29 ساعت : 12:0 عصر

 

 

با من چه کرده است ببین بی ارادگی
افتاده ام به دام تو ای گل به سادگی


جای ترنج،دست و دل از خود بریده ام
این است راز و رمز دل از دست دادگی


ای سرو! ذکر خیر تو را از درخت ها...
افتادگی شنیده ام و ایستادگی


روحی زلال دارم و جانی زلال تر
آموختم از آینه ها صاف و سادگی


با سکّه ها بگو غزلم را رها کنند
شاعر کجا و تهمت اشراف زادگی ....





"سعید بیابانکی"


دیگر اشعار : سعید بیابانکی

خیال می کنم این بغض ناگهان شعر است...

بدست در دسته سعید بیابانکی تاریخ : 93/3/8 ساعت : 2:0 عصر



خیال می کنم این بغض ناگهان شعر است

همین یقین فروخفته در گمان شعر است


همین که اشک من و تو را درآورده است

همین، همین دو سه تا تکه استخوان شعر است


همین که می رود از دست شهر، دست به دست

همین شقایق بی نام و بی نشان شعر است


چه حکمتی است در این وصفِ جمع ناشدنی

که هم زمان غمِ نان، شعر و بوی نان، شعر است


تو بی دلیل به دنبال شعر تازه مگرد

همین که می چکد از چشم آسمان شعر است


از این که دفتر شعرش هزار برگ شده است

بهار نه، به نظر می رسد خزان شعر است


به گوشه گوشه ی شهرم نوشته ام بیتی

تو رفته ای و سراپای اصفهان شعر است


خلاصه اینکه به فتوای شاعرانه ی من

زبان مشترکِ مردمِ جهان شعر است...






"سعید بیابانکی"


دیگر اشعار : سعید بیابانکی

ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت

بدست علیرضا بابایی در دسته سعید بیابانکی تاریخ : 93/2/11 ساعت : 1:1 عصر

ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت

 

ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت

بر سینه می فشارمت، اما ندارمت

 

ای آسمان من که سراسر ستاره ای

تا صبح می شمارمت، اما ندارمت

 

در عالم خیال خودم چون چراغ اشک

بر دیده می گذارمت، اما ندارمت

 

می خواهم ای درخت بهشتی ، درخت جان

در باغ دل بکارمت، اما ندارمت

 

می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل

بر سر نگاه دارمت، اما ندارمت

 

سعید بیابانکی


تشکر از سارا بخاطر پیشنهاد این شعر


دیگر اشعار : سعید بیابانکی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دو فصل است...

بدست در دسته سعید بیابانکی تاریخ : 92/12/13 ساعت : 8:0 صبح

دو فصل است...

 

خوشم با شمیم بهاری که نیست 

غباری که هست و سواری که نیست


به دنبال این ردّ خون آمدم

 پی دانه های اناری که نیست


مگردید بیهوده ای همرهان

 به دنبال آیینه داری که نیست


به کف سنگ دارم ولی می دوم

 پی شیشه های قطاری که نیست


تهمتن منم تیر گر می زنم

 به چشمان اسفندیاری که نیست


دو فصل است تقویم دلتنگی ام

 خزانی که هست و بهاری که نیست ...

 

"سعید بیابانکی"


دیگر اشعار : سعید بیابانکی

به نام عشق که زیباترین سر آغاز است

بدست علیرضا بابایی در دسته سعید بیابانکی تاریخ : 92/7/25 ساعت : 1:25 عصر

به نام عشق که زیباترین سر آغاز است

 

 

به نام عشق که زیباترین سر آغاز است

هنوز شیشه ی عطر غزل درش باز است

 

جهان تمام شد و ماهپاره های زمین

هنوز هم که هنوز است کارشان ناز است

 

هزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفت

که عشق حادثه ای خانمان بر انداز است

 

پدر نگفت چه رازی است این که تنها عشق

کلید این دل ناکوک ناخوش آواز است

 

به بام شاه و گدا مثل ابر می بارد

چقدر عشق شریف است و دست و دل باز است

 

بگو هر آنچه دلت خواست را به حضرت عشق

چرا که سنگ صبور است و محرم راز است

 

ولی بدان که شکار عقاب خواهد شد

کبوتری که زیادی بلند پرواز است

 

سعید بیابانکی

 


دیگر اشعار : سعید بیابانکی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

در فغان آرید نای هفت بند عشق را

بدست علیرضا بابایی در دسته سعید بیابانکی تاریخ : 92/1/17 ساعت : 3:22 عصر

 

در فغان آرید نای هفت بند عشق را

 

در فغان آرید نای هفت بند عشق را

تا بخوانیم شعر زیبا و بلند عشق را

 

زرد کوه درد سنگین است روی شانه ام

بر کدامین دوش بگذارم سهند عشق را

 

مجمر جان مرا از داغ ها لبریز کن

تا به رقصی گرم وادارم سپند عشق را

 

می پسندد قامتم را در لباس زخم ها

می پسندم خاطر زیبا پسند عشق را

 

غنچ? طبعم هوای لب گشایی کرده است

بر لبم مهمان کن امشب نوشخند عشق را

 

هفت بند جان من دارد هوای سوختن

در فغان آرید نای هفت بند عشق را

 

 

سعید بیابانکی 

 


دیگر اشعار : سعید بیابانکی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بیرحمی است این که نخواهی ببینمت

بدست علیرضا بابایی در دسته سعید بیابانکی تاریخ : 91/12/19 ساعت : 2:14 عصر

 

بیرحمی است این که نخواهی ببینمت

 

بیرحمی است این که نخواهی ببینمت

میدانم این که چشم به راهی ببینمت

 

گیسوی خویش را یله کن بافه بافه کن

تا صاف تر میان سیاهی ببینمت

 

در شام من ستاره ی دنباله دار باش

چرخی بزن که نامتناهی ببینمت

 

در چاه سینه ای دل غافل چه میکنی

بیرون بیا کبوتر چاهی ببینمت

 

در غرفه های نقش جهان چون صدا بپیچ

تا در شکوه و شوکت شاهی ببینمت

 

چندی است خو گرفته دلم با ندیدنت

عمری نمانده است الهی ببینمت

 

سعید بیابانکی

 


دیگر اشعار : سعید بیابانکی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

یک روز از بهشتت دزدیده ایم یک سیب

بدست علیرضا بابایی در دسته سعید بیابانکی تاریخ : 91/12/8 ساعت : 11:25 عصر

 

تاوان آن گناه و آن سیب کرم خورده

 

یک روز  از بهشتت دزدیده ایم یک سیب

عمری است در زمین ات هستیم تحت تعقیب

 

خوردیم در زمین ات این خاک تازه تاسیس

از پشت سر به شیطان ، از روبرو به ابلیس

 

از سکر نامت ای دوست با آن که مست بودیم

مارا ببخش یک عمر شیطان پرست بودیم

 

حالا در این جهنم این سرزمین مرده

تاوان آن گناه و آن سیب کرم خورده

 

باید میان این خاک ، در کوه و دشت و جنگل

عمری ثواب کرد و برگشت جای اول  ... !

 

 سعید بیابانکی

 


دیگر اشعار : سعید بیابانکی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

از دل چقدر لاله ی تر در بیاورم

بدست علیرضا بابایی در دسته سعید بیابانکی تاریخ : 91/8/20 ساعت : 5:24 عصر

من خواب دیده ام که تو از راه می رسی

 

 

از دل چقدر لاله ی تر در بیاورم  

یا کاسه کاسه خون جگر در بیاورم

            چون شانه دست در سر زلف تو می زنم

            کز راز و رمز موی تو سر در بیاورم

من خواب دیده ام که تو از راه می رسی

چیزی نمانده است که پر در بیاورم

             من چارده شب است به این برکه خیره ام

            شاید از آب قرص قمر در بیاورم

 در من سرک نمی کشی ای روشنای ناب

خود را مگر به شکل سحر در بیاورم

             من شاعر دو چشم توام ، قصد کرده ام

            از چنگ شاه کیسه ی زر در بیاورم

 ای کاج سالخورده ی زخمی به من بگو

از پیکرت چقدر تبر در بیاورم؟

 

سعید بیابانکی

 


دیگر اشعار : سعید بیابانکی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<      1   2      

محبوب کردن