• وبلاگ : نبض شعر
  • يادداشت : پلک بستي که تماشا به تمنا برسد
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    Salam...ahsant sher hatoon fogholade va ali hastan...por az mafhoom ...aliiiiii merrrrc ...
    پاسخ

    سلام
    + هما روزبه 

    اين شعرشونو شنيده بودم اما من اينو خيلي بيشتر دوست دارم !!!!!

    نامه بر

    يک عمر جان کندم ميان خون و خاکستر
    من نامه بر بين تو بودم با کسي ديگر

    طاقت نمي آوردم اما نامه مي بردم
    از او به تو ..از تو به او.. مرداد .. شهريور

    پاييز شد با خود نشستم نقشه ايي چيدم
    مي خواستم غافل شويد از حال همديگر

    با زيرکي تقليد کردم دست خطش را
    يک کاغذ عين کاغذ او کندم از دفتر

    او مي نوشت : آغوش تو پايان تنهايي است
    تغيير مي دادم : که از تو خسته ام ديگر

    او مي نوشت : اينجا هوا شرجي است غم دارد
    تغيير مي دادم : هوا خوب است در بندر

    او مي نوشت : اي کاش امشب پيش هم بوديم ...
    تغيير مي دادم : که از اين عاشقي بگذر ...

    بايد ببخشي نامه هايت را که مي خواندم
    در جوي مي انداختم با چشمهايي تر

    با خود گمان کردم که حالا سهم من هستي
    از مرده ريگ اين جهان بي در و پيکر

    آن نقشه بايد بين آنها را به هم مي زد
    اما به يک احساس فوق العاده شد منجر :

    آن مرد با دلشوره يک شب ساک خود را بست
    ول کرد کار و بار خود را آمد از بندر

    ديديد هم را بينتان سوتفاهم بود ؛
    آن هم به زودي برطرف شد بي پدرمادر

    با خنده حل شد آن کدورت هاي طولاني
    اين بين و بس من بودم و يک حس شرم آور

    شايد اگر در نامه ها دستي نمي بردم
    آن عشق با دوري به پايان مي رسيد آخر

    رفتي دوچرخه گوشه ي انباريم پوسيد
    آه از ندانم کاريت اي چرخ بازيگر !

    شايد تمام آن چه گفتم خواب بود اما
    من مرده ام در خويش ...بيدارم نکن مادر

    احسان افشاري
    + علي 
    احسان جان شعرت عالي بود...
    + mohadeseh 
    mamnunam az lotfetun ...
    shoma mage be vebe man sar mizadid??!!!!
    پاسخ

    وقتي به روز ميکرديد اينجا سر مي زدم به وب خودتون :)
    + sara 

    نه ديگه واقعا بهم برخورد

    خداحافظ اين ديگه آخرين خداحافظيه که ميکنم بهتون قول ميدم

    پاسخ

    سلام ، درگير باز کردن يک باب مغازه خدمات کامپيوتري هستم ، فعلا نميرسم به روز کنم ، خداحافظ هر جا هستيد و هر جا ميريد آرزوي موفقيت براتون دارم، بابت تمام اشعار ارساليتون هم خيلي سپاسگذارم
    + sara 
    حجت الله اسدي

    تلسکوپ راشبي تنظيم کردم يکي ازچشمها را جيم کردم

    رخ ماه تو را در آسمان ها به چشم د يگرم تقديم کردم


    + sara 
    باران که مي بارد جدايي درد دارد
    دل کندن از يک آشنايي درد دارد
    هي شعر تر در خاطرم مي آيد اما
    آواز هم بي همنوايي درد دارد
    وقتي به زندان کسي خو کرده باشي
    بال و پرت، روز رهايي درد دارد
    ديگر نمي فهمي کجايي يا چه هستي
    آشفتگي ، سر به هوايي درد دارد
    تقصير باران نيست اين ديوانگي ها
    تنها شدن در هر هوايي درد دارد
    بايد گذشتن را بياموزم دوباره
    هرچند مي دانم جدايي درد دارد...
    .ز مجتبي شريفي
    پاسخ

    با تشکر درج گرديد
    سلام .ميخواستم بگم دست مريضا به شعراتون ميخواستم با اجازتون تبادل لينگ کنم البته اگه قابل بدونيد ...
    اگه دوست داتيد يه سرم وبلاگ بنده بزنيد واميدوارم که با تبادل لين من موافقت کنيد ....
    دوست من شعرم تلخ تر از هر نفسي بود
    بي هم نفسي دوست من جز تو کسي بود
    اي همنفسم شعر مرا تو با دل جانت بخوان
    دوستي مرا با شعرم با دل جانت بخوان ..........

    پاسخ

    سلام ، ممنون حتمن سر مي زنم دوست عزيز