غزل گفتم، مبادا يک نفر هم بي خبر باشد
که خواهان تو بايد بي گمان مرد خطر باشد
ببين نام تو را در شعر هايم منتشر کردم
نبايد تا ابد احساس، مفقودالاثر باشد!
نه تنها بار غم را دوست دارم، شانه ي من هم
دلش مي خواهد آن "بامي که برفش بيشتر..." باشد
نمي خواهم که عشق از ريشه هايم دست بردارد
چه عيبي تک درختي از رفيقان تبر باشد؟
چنان بي تاب تحسين تو هستم بعد هر شعرم
که دختربچه اي مشتاق لبخند پدر باشد!