درد من اين روزها از جنس دردي ديگر است
کوچه ات بي من مسير کوچه گردي ديگر است
راه آن راه است و کفش آن کفش و پا آن پا ولي –
رهنورد اين بار اما رهنوردي ديگر است
فرق ما در " آنچه بوديم" است با " آنچه شديم"
تو همان زن هستي و اين مرد ‘ مردي ديگر است!
نقشه ي گنجي که من ميخواستم پيش تو نيست!
ظاهرا در سينه ي دريانوردي ديگر است
چشمهايت را که بستي با خودم گفتم : جهان –
باز هم در آستان جنگ سردي ديگر است
در درونم جنگجويي از نفس افتاده ، باز -
با وجود اين به دنبال نبردي ديگر است
وقت خوشحالي ندارم! زندگي من فقط –
داغ روي داغ و دردي روي دردي ديگر است