آتش ميگيرد دلم...
زير بارش سکوت....
اين هيزم هاي تنهايي عجب تمامي ندارند....
و آن احساس منجمد آب نمي شود
از اين فاصله ها
سيد هوشنگ موسوي
يک شب نزدي سري به تنهايي هام
تا باز شود دري به تنهايي هام
هر روز اضافه مي شود با هر شعر
تنهايي ديگري به تنهايي هام
جليل صفربيگي
مـــــن،نبودنت را ، تــــــاب مي آورمرفتنت را ، تحمـــــّل ميکنم . . .فراموش شدنم را ، بــــاور ميکنم . . .امــــــا . . . . . .
فــــــراموش کردنــــــت . . .ديگر . . . کـــــا رِ مــــــن نــــــيست .