چند وقتي است كه من بي خبر ازحال توام
مثل يك سايه ي مشكوك به دنبال توام!
خوب من! بد به دلت راه مده، چيزي نيست
من همان نيمه ي آشفته ي هر سالِ توام!
تو اگر باز كني پنجره اي سمتِ دلت
مي توان گفت كه من چلچله ي لال توام!
سالها گوش به فرمانِ نگاهت بودم
چند روزيست كه بازيچه ي اميال توام،
گِله اي نيست كه برداري ودورم ريزي
من همان ميوه ي پوسيده ي اقبالِ توام
مثل يك پوپكِ سرمازده در بارش برف-
سخت محتاج به گرماي پروبالِ توام!
زندگي زير سرِ توست اگرلج نكني
باز هم مال خودت باش خودم مال توام!
سيد محمد علي رضا زاده