دوستت دارم ولي اين پا و آن پا مي کني !!
از کنار خود پر و بال مرا وا مي کني
کار من گير است در دستان تو فهميده اي
باب ِ ميل خود اگر امروز و فردا مي کني
مثل ببري در کمين آهوان ِ سربه زير
با دل ِ بي طاقتت عمدا” مدارا مي کني
دل به تو دادم به اين اميد که بي واهمه
رود را در انتهاي راه دريا مي کني !
گاه رو در روي من زل مي زني بر چشم هام
نقطه ي ضعف مرا اينگونه پيدا مي کني
دست و پاي من اگر مي لرزد آسوده نباش
عاقبت مشت خودت را پيش من وا مي کني
لحظه اي بنگر در آينه به عمق چشم هات
تا ببيني سنگ دل آخر چه با ما مي کني
مي روم دل خوش کنم در خلوت حست مرا
گاه گاهي از پس پرده تماشا مي کني
سيد مهدي نژاد هاشمي