با غزل نگاه تو، باغ ترانه ميشوم
مست بهارِ تازه چون، ياس شبانه ميشوم
مي شکُفم چو غنچه اي زان همه جاودانگي
در ورق خيال خود، شاهِ زمانه ميشوم
از دو جهان رها شوم همچو پرنده از قفس
تا که به شهر چشم تو، صاحبِ خانه ميشوم
نبض هزار پنجره، در رگِ آرزوي من
مي تپد و بسوي تو، باز روانه ميشوم
با سخن نگاه تو، خوش غزلي بپرورم
مژده که بعد از اين غزل، ربّ يگانه ميشوم
رامين عرب نژاد