• وبلاگ : نبض شعر
  • يادداشت : الفباي دلت معناي «نشکن!» را نمي فهمد
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + .... 

    مي‌خواهم و ميخواستمت، تا نفسم بود.
    ميسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود.

    عشق تو بسم بود، که اين شعله? بيدار
    روشنگر شب هاي بلند قفسم بود.

    آن بخت گريزنده دمي‌ آمد و بگذشت
    غم بود، که پيوسته نفس در نفسم بود.

    دست من و آغوش تو، هيهات، که يک عمر
    تنها نفسي‌ با تو نشستن هوسم بود.

    با?، که بجز ياد تو، گر هيچ کسم هست
    حاشا، که بجز عشق تو، گر هيچ کسم بود.

    سيماي مسيحايي‌ اندوه تو، اي عشق
    در غربت اين مهلکه فرياد رسم بود.

    لب بسته و پر سوخته، از کوي تو رفتم
    رفتم، به خدا گر هوسم بود، بسم بود.

    پاسخ

    ممنون بسيار زيبا بود.استفاده شد