• وبلاگ : نبض شعر
  • يادداشت : شب سرديست ، دلم ديده تر مي خواهد
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    ساعت دو شب است که با چشم بيرمق
    چيزي نشسته ام بنويسم بر اين ورق

    چيزي که سالهاست تو آن را نگفته اي
    جز با زبان شاخه گل و جلد زرورق

    هر وقت حرف ميزدي و سرخ ميشدي
    هر وقت مينشست به پيشانيات عرق

    من با زبان شاعري ام حرف ميزنم
    با اين رديف و قافيه هاي اجق وجق

    اين بار از زبان غزل کاش بشنوي
    ديگر دلم به اين همه غم نيست مستحق

    من رفتني شدم، تو زبان باز کردهاي!
    آن هم فقط همينکه: “برو، در پناه حق . .

    نجمه زارع

    اشکال نداره که اين شعرا رو ميزارم؟؟
    پاسخ

    سلام ، نه چه اشکالي ، خوشجال هم ميشم ، ممنون