• وبلاگ : نبض شعر
  • يادداشت : حق داشتي که محو تماشا نمي شدي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    به شما سلام ميدهم که نمي شناسمت ،

    شايد اول بايد نگاه را از پس گذشته هاي ديرين که به تاريخ تبديل شده اند دست کشيد و با ياد انها براي اينده ، زندگي توامل با ارامشي ساخت ، لطيف ، شاد و هزاران لبخند !

    اما چطوريش رو هنوز پيدا نکردم ، سخته ، اره خيلي سخته .

    شعر و دکلمه و ... زيباهستند ، اما گذران روزهاي زندگي را نمي شود مطرح کرد . کمکي نکردم ، بحساب اماتور بودنم بگداريد .

    مرسي که بدون اجازه شما و از اين ظريق بلاخره حرف زدم .

    پاسخ

    سلام به شما که من هم نمي شناسم :-) ممنون نظر لطفتونه ،خوشحال شدم فرامرز ، صاحبخونه اي اجازه نميخواد بگيري :).موفق باشي و سربلند