بسيار خوب ...مانند هميشه
دو دست همچو شالم را گرفتند
زمستان بود ،حالم را گرفتند
به فنجان جاي قهوه چاي دادند
چه بد تعبير،فالم را گرفتند
سخن چيدند و حوا را ربودند
بهشتي سيب کالم را گرفتند
بريدند دست و دست از طعنه ،هرگز
زليخايي خيالم را گرفتند
بتنها آسمان سقف قفس شد
که خسته پا و بالم را گرفتند
سخن از عشق خط قرمز لب
چوگفتم ،قيل وقالم را گرفتند
حسودان شعله در باغم نشاندند
دل پر سوز و نالم را گرفتند
.
واز بخت بدم دلدار خوش بود
که احساس زلالم را گرفتند
((مهدي زکي زاده7/11/91))