fsdhv uhgd leg ildai
اين عطشناکي سختي که لبانم دارد
حسرت بوسه بروي تو گمانم دارد
ميدهم برسر عشق تو سرسبز به باد
بسکه نام تو به خود سرخ زبانم دارد
رفتي و واژه ي ((دلتنگ شدن)) معني شد
رفتنت آتش اندوه بجانم دارد
دادم از دست بهشتي که نبودي درآن
گندم خال لبت سفره ي نانم دارد
پيرم هرچند،وفرصت نکنم وصلت را
عشق روي تو ،دل باتو جوانم دارد
((م.زکي زاده 5/12/91))