• وبلاگ : نبض شعر
  • يادداشت : پرنده يي که پريد
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    گره زدم نفسم را به آرزوي شما

    ودست و پاي دلم را به تار موي شما

    به اين اميد تمام گذشته ام طي شد

    که يک نفس بنشينم به روبروي شما

    شودبزرگ دل قطره گون کوچک من

    ببحرعشق رسدچونکه آب جوي شما

    ترانه هاي بهار ازشما سروده شود

    که عطرعاطفه دارد هواي کوي شما

    به زير دين شما رفته ام،جوانه زدم

    که غنچه غنچه شوم گل برنگ و بوي شما

    بهشت آدم و حوا،بقدر يک سيب است

    صفاي روضه ي رضوان شدآبروي شما

    جمال آينه ايتان جلاي حق دارد

    نگاه من شده از آن هميشه سوي شما

    تمام دفترشعرم فدايتان بادا

    غزل کسي نسروده چوگفتگوي شما

    ازآنکه آرزوي ديدن خدا دارم...

    دويده ام به دل و جان به جستجوي شما

    مثل هميشه زيبا و جذاب .عاشق و عاقبت بخير و شاد و سلامت باشيد ...دركنار دوستان گلتون

    پاسخ

    سلام ، بر شاعر عزيز بسيار زيبا بود ، احسنت به حس زيباتون.موفق باشيد