• وبلاگ : نبض شعر
  • يادداشت : سفر مکن
  • نظرات : 1 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سعيد 

    اي کاش احساسم گلي مي بود ، ميريخت عطرش را به دامانت
    يا مثل يک پروانه پر ميزد ، رقصان به روي طاق ايوانت

    اي کاش احساسم کبوتر بود ، بر بام قلبت آشيان ميکرد
    از دست تو يک دانه برميچيد ، عشقي به قلبت ميهمان ميکرد

    اي کاش احساسم درختي بود ، تو در پناه سايه اش بودي
    يا مثل شمعي در شبت ميسوخت ، تو مست در ميخانه اش بودي

    اي کاش احساسم صدايي داشت ، از حال و روزش با تو دم ميزد
    مثل هزاران دانه برفي ، سرما به جان دشت غم ميزد

    اي کاش احساسم هويدا بود ، در بستر قلبم نمي آسود
    يا در سياهي دو چشمانم ، خاموش نميگشت و نمي آلود

    اي کاش احساسم قلم ميگشت ، تا در نهايت جمله اي ميشد
    يعني که “دوستت دارم”ي ميگشت ، تا معني احساس من ميشد !

    پاسخ

    سلام آقا سعيد ، خيلي ممنون از شعر زيبايي که فرستاديد .واقعا قشنگه .کاش اسم شاعر را هم مي گفتيد .ممنون از حضورتون .موفق باشي و سربلند