• وبلاگ : نبض شعر
  • يادداشت : دارد به جانم لرز مي افتد ، رفيق ؛ انگار پاييزم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + علي 
    سلام عليکم
    لطفا اين شعر زيبا از ?قاي عزيزيان رو پست کنين
    ممنون

    آيينه مي گيري دهانت مي شود تکرار
    دنيا لبالب مي شود با ياغيِ خونخوار

    با حرْکتِ بالا و پايين هاي ابرويت
    آشفتگي ها مي کشد وضعيت بازار

    حتي ضمانت هم مرا ايمن نخواهد کرد
    سرگرم کشتارند چاقوهاي ضامن دار

    درد است و مي دانم تحمل کردنش سخت است
    باشد برو تنهايي ام را بر زمين بگذار

    حالم بداست اما دلم با گريه کردن نيست
    محتاج نورم سايه ات را از سرم بردار

    رفتي تمام خوشه ها پشت سرت رفتند
    خوابانده بودي ببرها را جاي گندمزار

    "محمدتقي عزيزيان"
    پاسخ

    با سلام و تشکر از شما دوست عزيز، حتما به روي چشم ، انتخاب زيبايي است
    سلام مر30 سايتتون عالييييييييييه
    ادامه بده ديگه هر روز سر ميزنم چيزي نمي بينم