تو که چشمان تو با هرکه به جز من بد نيست تو که در آخر هر جزر نگاهت مد نيست تو که دلخوش شده اي با عسل خاطره ها غم تو با غم دلتنگي من يک حد نيست!سايه ام طعنه به من مي زند و مي شنوم :- اثر از او که همه درد تو مي فهمد نيست آن که با عشق به چشمان تو با غصه گريست اين که هرشب به تب سرد تو مي خندد نيست آن که با هر نفسش مايه ي آرام تو بود اين که راه نفست را به تو مي بندد نيست ماهي قرمز احساس دلم در خطر است دل تو معني اين فاجعه مي فهمد ، نيست ؟ نيمه ي ديگر من با من از اين حرف بزن که غم دوري و ناديدن تو ممتد نيست !گاه گاهي همه ي هستي اين قلب اسير خبر از اين دل پر غصه بگيري بد نيست
رويا باقري