نظرات ارسالي
+
مادرم مي گفت:
روزي که آمدي
واپسين روزهاي سال شصت و چار بود
و انجماد در ذهن روزهايِ سرد به چالشي دچار بود
نرم نرم قلب سرما از هُرم آفتابـ داشت آب مي شد و
در رؤياي خويش... در آرزوي ديدن بهار بود
نبضِ تازه ي حيات در ساقه هاي ياس و نسترن تپيدن گرفت
رگ رگِ زمين لبريز ازآيه هاي انتظاربود
بوي عيد کَم کَمَک بر مشام مي رسيد
و آيه هاي روشني در نگاهِ خيسِ اسفند در حال انتشار بود
م. سعيدي
آفتابـ

دختر زمستان
98/1/17

در انتظار آفتاب
نمي دانم ولي...
اسفند يا بهار بود...
در انتظار آفتاب
از تمامي دوستاني که تولدم رو تبريک گفتند صميمانه سپاسگزارم@};-
در انتظار آفتاب
{a h=goldenrose}دهکده موسيقي{/a} سلام عزيزم خيلي ممنونم خوشحالم کردي البته اون 120 و تخفيف بده:) من از پسش بر نميام:) @};-
در انتظار آفتاب
{a h=banoyedashteroya}هما بانو{/a} سلام مادرجانم خيلي ممنونم از محبتتون :) @};-