سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 544 ، بازدید دیروز: 974 ، کل بازدیدها: 12933552


صفحه نخست      

گفتی که به احترام دل بارا ن باش

بدست علیرضا بابایی در دسته تاریخ : 91/9/18 ساعت : 3:32 عصر


دیگر اشعار :
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

خدا کند فقط این عشق از سرم برود

بدست علیرضا بابایی در دسته نجمه زارع تاریخ : 91/9/18 ساعت : 2:36 عصر

 

خدا کند فقط این عشق از سرم برود

 

خبر به دورترین نقطه جهان برسد

نخواست او به من خسته بیگمان برسد

 

شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشم خودت

کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسد

 

چه میکنی، اگر او را که خواستی یک عمر

به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...

 

رها کنی، برود، از دلت جدا باشد

به آنکه دوست ترش داشته، به آن برسد

 

رها کنی، بروند و دو تا پرنده شوند

خبر به دورترین نقطه جهان برسد

 

گلایه ای نکنی، بغض خویش را بخوری

که هق هق تو مبادا به گوششان برسد

 

خدا کند که... نه! نفرین نمیکنم، نکند

به او، که عاشق او بوده ام، زیان برسد

 

خدا کند فقط این عشق از سرم برود

خدا کند که فقط زود آن زمان برسد

 

نجمه زارع

 


دیگر اشعار : نجمه زارع
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

پریشان کن سر زلف سیاهت شــــانه اش با من

بدست علیرضا بابایی در دسته حمید نقوی تاریخ : 91/9/18 ساعت : 11:45 صبح

تـــــو شمع روی خود بنمـــــا بُتا  پروانه اش با من

 

پریشان کن سر زلف سیاهت شــــانه اش با من

سیه زنجیر گیسو بــاز کن دیوانه اش با من

 

که می گویـد که می نتوا ن زدن بی جـام وپیمانه

شراب از لــــعل گلگونت بده پیمانه اش با من

 

مگر نشنیده ای گنجینه در ویرانه دارد جای

عیان کـن گنج حسنت ای پری ویـــرانه اش با من

 

ز سوز عشق لیلی در جهان مجنون شد افسانه

تو مجنون ساز از عشقت مرا افسانه اش با من

 

بگفتم صید کردی مرغ دل نیکو نگهدارش

سر زلفش نشانم داد و گفتا لانه اش با من

 

ز تـرک می اگر رنجید از من پیر میخانه

نمودم تـوبه زین پس رونق میخانه اش با من

 

مگو شمع رخ مه پیکران پروانه ها دارد

تـو شمع روی خود بنما بُتا  پروانه اش با من

 

 پی صید دل آن بلبل بـاغ صفـا ساقی

به گلزار صفا دامی بگستر دانه اش با من

 

حمید نقوی


دیگر اشعار : حمید نقوی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

تو در قلبم به پا کردی ز بی مهری چه آشوبی

بدست علیرضا بابایی در دسته یلدا راد تاریخ : 91/9/18 ساعت : 11:24 صبح

 

بدی شد پاسخ عشقم جواب آن همه خوبی

 

تو در قلبم به پا کردی ز بی مهری چه آشوبی

بدی شد پاسخ عشقم جواب آن همه خوبی

           تو را تاج سرم کردم خودم را خاک پای تو

           ندانستم تو از سنگی ندانستم تو از چوبی

تو رفتی و رها کردی مرا در بهت و اندوهم

ندیدی زخم این دل را از آن غمها که می کوبی

           به ناحق رد شدی از من به دنبال چه می گردی

           بدان این را نمی یابی تو دیگر عشق مرغوبی

به من گفتی که می بازم بدون شک وتردیدی

به ظاهر برده ای اما در این دعوی تو مغلوبی

           نشسته از فراق تو بر این سینه غبار غم

           چه می شد جان من آخرغبار از سینه ام روبی

تو را می خواهمت گرچه نماندی با دلم یکدم

ببین با این همه ظلمت تو در قلبم چه محبوبی

 

یلدا راد

 


دیگر اشعار : یلدا راد
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

به یار بی وفا عمری وفا کردم ندانستم

بدست علیرضا بابایی در دسته غلامحسین بیگدلی، هلالی جغتایی تاریخ : 91/9/17 ساعت : 7:35 عصر

 

به یار بی وفا عمری وفا کردم ندانستم

 

به یار بی وفا عمری وفا کردم ندانستم

به امّید وفا عمری فنا کردم ندانستم

 

ندانستم که در سینه به جای قلب وی سنگ است

به قلب خویشتن دائم جفا کردم ندانستم

 

به عشّاق دگر لطفی نموده مهر می ورزد

به جز من که همه عمری صفا کردم ندانستم

 

ندانستم که خوبیّ و وفا یکجا نمی گنجد

ز خوبان من تمنّای وفا کردم ندانستم

 

سر و جان خواستی هرگز نمی کردم دریغ از وی

خدا داند که در راهش چه ها کردم ندانستم

 

کنون من پیش خود نادم ، پشیمانم ز کردارم

دلم با بی وفایی آشنا کردم ندانستم

 

بیا ای بیگدلی با بی وفایان قطع پیمان کن

وفا از بی وفا جستم خطا کردم ندانستم

 

غلامحسین بیگدلی  یا  هلالی جغتایی

 


دیگر اشعار : غلامحسین بیگدلی، هلالی جغتایی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دل تنگ تو می شود ؟ گمانم ... گاهی ...

بدست علیرضا بابایی در دسته سرخوش پارسا تاریخ : 91/9/17 ساعت : 3:22 عصر

 

دل تنگ تو می شود ؟ گمانم ... گاهی ...

 

دل تنگ تو می شود ؟ گمانم ... گاهی ...

همرنگ تو می شود ؟ گمانم ... گاهی ...

 

در سرخوشی و جنون و بی پروایی

همسنگ تو می شود ؟ گمانم ... گاهی ...

 

باید کمی از تو دور ... نه ! ممکن نیست !

پیمانه ای از غرور ... نه ! ممکن نیست !

 

من عابر جاده های دردم اما

از خانه ی تو عبور ... نه ! ممکن نیست!

 

ای واژه ی شاعرانه سر سبز بمان

در سردی این زمانه سرسبز بمان

 

یک صاعقه باغ آرزو را خشکاند؟

تو در دل یک بهانه سرسبز بمان

 

حس خوش عطر بودنت دلچسب است

گهگاه ز خود ربودنت دلچسب است

 

چون قاصدکی تو را سپردم به نسیم

در اوج بمان ستودنت دلچسب است

 

 

سرخوش پارسا

 

 


دیگر اشعار : سرخوش پارسا
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

به تو ای دوست سلام

بدست علیرضا بابایی در دسته پریان تاریخ : 91/9/17 ساعت : 2:47 عصر

 

به تو ای دوست سلام

 

به تو ای دوست سلام

دل صافت نفس سرد مرا آتش زد،

کام تو نوش و دلت، گلگون باد،

بهل از خویش بگویم که مرا بشناسی:

روزگاریست که هم صحبت من تنهائی است،

یار دیرینه ی من درد و غم رسوائی است،

عقل و هوشم همه مدهوش وجودی نیکوست،

ولی افسوس که روحم به تنم زندانی است،

چه کنم با غم خویش؟

که گهی بغض دلم می ترکد،

دل تنگم ز عطش می سوزد،

شانه ای می خواهم

که بگذارم سر خود بر رویش

و کنم گریه که شاید کمی آرام شوم

 

پریان

 


دیگر اشعار : پریان
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

گاهی تمام زندگی ام غصه و غم است

بدست علیرضا بابایی در دسته تاریخ : 91/9/17 ساعت : 2:4 عصر

 

گاهی تمام زندگی ام غصه و غم است

 

گاهی تمام زندگی ام غصه و غم است

افکار من تنیده و پیچیده در هم است

دنبال یک بهانه که باور کنم هنوز

دنیا صمیمی و آینده خُرم است

شب با هزار دلهره در خواب میروم

روزم شبیه معمای مبهم است !

دور خودت نگاه می کنی و می بینی

هر جا عروسکی که فقط شکل آدم است

هی آرزو بکنی زودتر بگذرد

تکرار روز و شب که شبیه هم است

یک ذره عشق - نور - محبت نیافتم

چیزی مهم که در این زندگی کم است

نه دوستت مشخص و نه دشمنت معلوم

هر کس به شکل مسیح یا مریم است !

ای آسمان درنگ - رسیده آخر کار

پیر است زمانه و پشت ِ زمین خم است

 

مهدی برهانی

وب سایت شاعر : http://www.mehdiborhani.com

 


دیگر اشعار :
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

در جستجوی عشق ، اما بی چراغم!

بدست علیرضا بابایی در دسته مرضیه خدیر تاریخ : 91/9/17 ساعت : 12:50 عصر

 

در جستجوی عشق ، اما بی چراغم!

 

در جستجوی عشق ، اما بی چراغم!

عشقی نشد یار دلم ، اما چرا غم؟

در برگریز غصه و توفان تردید

پیچیده بوی حسرتی در کوچه باغم

جای کبوترهای شادی ، بر درختان

من میزبان غم خبرهای کلاغم

رفتی ، تمام گرمی ات از زندگی رفت

از هُرم حزن انگیز این شب گریه ، داغم

سرداب دلسردی ، سکوتی مثل مرداب

مرگ است شاید آنکه می آید سراغم...

 

مرضیه خدیر

 


دیگر اشعار : مرضیه خدیر
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

چگونه شرح دهم بت پرست یعنی چه؟

بدست علیرضا بابایی در دسته الهام دیداریان تاریخ : 91/9/16 ساعت : 6:15 عصر

چگونه شرح دهم بت پرست یعنی چه؟

 

 

چگونه شرح دهم بت پرست یعنی چه؟

کسی که دل به تو یک عمر بست یعنی چه؟

                  برای لحظه ی اول که دیدمت ناگاه

                  نخورده تجربه کردم که مست یعنی چه

گذشتی و نگذشتم که خاطرت باشد

کسی که پای دلش مانده است یعنی چه

                  گلایه می کند از گریه ام خدا اما

                  زمین نخورده بفهمد شکست یعنی چه

تو را که ترک کنم تازه بعد می فهمی

که انتقام من و ضرب شصت یعنی چه ؟

 

الهام دیداریان 

 


دیگر اشعار : الهام دیداریان
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<      1   2   3   4   5   >>   >

محبوب کردن