سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 108 ، بازدید دیروز: 787 ، کل بازدیدها: 12952991


صفحه نخست      

ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 91/12/23 ساعت : 1:23 عصر

 

 

بگذار اگر اینبار سر از خاک برآرم

 

بگذار اگر اینبار سر از خاک برآرم

بر شانه ی تنهایی خود سر بگذارم

 

از حاصل عمر به هدر رفته ام ای دوست

ناراضی ام ، امّا گله ای از تو ندارم

 

در سینه ام آویخته دستی قفسی را

تا حبس نفسهای خودم را بشمارم

 

از غربت ام اینقدر بگویم که پس از تو

حتی ننشسته ست غباری به مزارم

 

ای کشتی جان ! حوصله کن میرسد آنروز

روزی که تو را نیز به دریا بسپارم

 

نفرین گل سرخ بر این «شرم» که نگذاشت

یکبار به پیراهن تو بوسه بکارم

 

ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار

تا دست خداحافظی اش را بفشارم

 

فاضل نظری

 


دیگر اشعار : فاضل نظری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نامه دادم که به لطفش بتوانی بانو

بدست علیرضا بابایی در دسته حسین زحمتکش تاریخ : 91/12/23 ساعت : 12:4 عصر

فرش تبریز دلم را بتکانی بانو

 

 

نامه دادم که به لطفش بتوانی بانو

فرش تبریز دلم را بتکانی بانو

بگذار از همه آنچه که گفتن دارد

چند سطری بنویسم که بدانی بانو ...

 

آن که از ثانیه ها ساده گذر کرد منم

آن که با قافیه ها میل خطر کرد منم

آن که با هرچه بجز عشق من آمیخت، تویی

آن که با  "بی همگان ..." بی تو به سر کرد منم

 

منم آن کس که برای تو غزل گفت ... و تو ...

مژه ام جای قدمهای تو را رُفت ... و تو ...

منم آنکس که به عشق لب گیلاسی تو

هی غزل گفت و غزل گفت و غزل گفت ... و تو ...

 

و تو این خاطره ها را که نخواهی فهمید

گریه پنجره ها را که نخواهی فهمید

تو که یک عمر به هرکس که شده دل دادی

معنی دلهره ها را که نخواهی فهمید

 

تو اگر چیزی از این عشق سرت می شد که ...

حرف من وارد آن گوش کرت می شد که ...

می شد اینطور نباشد تو اگر یک لحظه

باورت میشد اگر همسفرت می شد که ...

 

باز هم حرف اضافی زده ام ، بانو ... نه ؟

باز ، شد باز در غمکده ام بانو ... نه ؟

 "هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد"

باز بی موقع به حرف آمده ام بانو ... نه ؟

 

نامه دادم ولی انگار خرابش کردم ...

دل به من دادی و انگار کبابش کردم

ابر بارید و کویر عطشم دریا شد

من به دستان خودم باز سرابش کردم ...

 

حسین زحمتکش

 

 


دیگر اشعار : حسین زحمتکش
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

هرچه می خواهی نباید داد زد

بدست علیرضا بابایی در دسته آرام رضوی تاریخ : 91/12/22 ساعت : 2:12 عصر

 

هرچه می خواهی نباید داد زد

 

قلب من ! ای کودک لجباز بد ،

هرچه می خواهی نباید داد زد .

 

بازی تو ، بازی با آتش است .

آتش عشق ، بیخیال و سرکش است .

 

گریه کن ، در سینه ام فریاد کن ،

هرچه خواهی ، بی وفا را یاد کن .

 

در دلم غوغا و لب هایم خموش .

ای صدا! در بی صدایی هم بکوش .

 

تا که نامحرم نداند راز من ،

 راز این قلب پر از احساسِ من .

 

 آرام رضوی

 


دیگر اشعار : آرام رضوی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بگو به باد پرش را تکان تکان بدهد

بدست علیرضا بابایی در دسته ناصر حامدی تاریخ : 91/12/22 ساعت : 2:5 عصر

 

بگو به باد پرش را تکان تکان بدهد

 

بگو به باد پرش را تکان تکان بدهد

بگو به ابر که باران بی امان بدهد

 

چه بی قرار و چه بیگانه مانده ایم ، ای کاش

کسی بیاید و ما را به هم نشان بدهد

 

کسی بیاید و ما را به کوچه ها ببرد

به ما برای رسیدن به هم توان بدهد

 

بگو ، مگر برساند کسی به گوش خدا

که از نگاهش سهمی به عاشقان بدهد

 

برای هر دل تنها دلی ردیف کند

به هر نگاه جوان یار مهربان بدهد

 

خدا که اینهمه خوب است کاش امر کند

کمی زمانه به ما روی خوش نشان بدهد

 

ناصر حامدی

 


دیگر اشعار : ناصر حامدی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نو شدن را خط بزن در من که پاییزم هنوز

بدست علیرضا بابایی در دسته بهنام صداقت حور تاریخ : 91/12/21 ساعت : 2:29 عصر

 

نو شدن را خط بزن در من که پاییزم هنوز

 

نو شدن را خط بزن در من که پاییزم هنوز

با من از شادی نگو از غصه لبریزم هنوز

در بهاری اینچنین طعم زمستان میدهم

برف حرفم را تماشا کن که می ریزم هنوز

با نسیمی هم نباید رقص کرد و شاد بود

در دروغ گنگ تقوا غرق پرهیزم هنوز

چند سالی می شود خورشیدمان را برده اند

نور مهرت را مهیا کن که شبخیزم هنوز

با سجودی بی تفاوت؛با قنوتی بی اثر

بین انسانهای دنیا سد تمییزم هنوز

مرگ بر دشمن؟!که طرح زندگی کردن کشید

من؟!برای زنده ماندن طرح میریزم هنوز

با من از افسانه های خون و دل حالا بگو

من خودم چاقوی عشقت می برم تیزم هنوز...

 

 

بهنام صداقت حور 


دیگر اشعار : بهنام صداقت حور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

مثل کبوتری نگرانم

بدست علیرضا بابایی در دسته اسماعیل زارع تاریخ : 91/12/21 ساعت : 11:46 صبح

 

من ، درد شاخه های درختی تکیده ام

 

ابری شدم که آه دلم را دمیده ام

این روزها تمام خودم را چکیده ام

 

با چشم های مانده به راهم پر از نگاه

تا دورْ دستِ پنجره ام قد کشیده ام

 

مثل کبوتری نگرانم که هر غروب

از پشت بام خاطره هایم پریده ام

 

این کوچه نای خسته پاییز چشم هام

من ، درد شاخه های درختی تکیده ام

 

انگار بین خاطره هایم زیادی ام

دلخسته ام قسم به خدایم بریده ام

 

بغضی گرفته راه نفس های بی تو را

از قلب خود صدای شکستن شنیده ام

 

اینجا کنار قاب نگاهت ، چقدر زود

خالی تر از همیشه به پایان رسیده ام

 

کم کم پریده حال و هوای تو از سرم

اما هنوز رنگ خوشی را ندیده ام

 

اسماعیل زارع

وبلاگ شاعر : http://berkeyekhiyal.persianblog.ir/


دیگر اشعار : اسماعیل زارع
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

زندگی ترکیب شادی با غم است

بدست علیرضا بابایی در دسته قیصر امین پور تاریخ : 91/12/21 ساعت : 11:4 صبح

 

زندگی ترکیب شادی با غم است

 

درکتاب چار فصل زندگی

صفحه ها پشت سر هم میروند

هریک از این صفحه ها ، یک لحظه اند

لحظه ها با شادی و غم میروند

 

 آفتاب و ماه ، یک خط در میان

گاه پیدا ، گاه پنهان می شوند

شادی و غم نیز هریک لحظه ای

بر سر این سفره مهمان می شوند

 

گاه اوج خنده ی ما گریه است

گاه اوج گریه ی ما خنده است

گریه ، دل را آبیاری می کند

خنده یعنی اینکه دلها زنده است 

 

زندگی ترکیب شادی با غم است

دوست میدارم من این پیوند را

گرچه میگویند شادی بهتر است

دوست دارم گریه با لبخند را

 

قیصر امین پور

 


دیگر اشعار : قیصر امین پور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

آخرین بهانه ی من

بدست علیرضا بابایی در دسته مهدی فرجی تاریخ : 91/12/21 ساعت : 10:54 صبح

 

بزن به جاده ی شب بو، بیا به خانه ی من

 

قناریانه اگر می وزد ترانه ی من

به شوق توست، تو ای آخرین بهانه ی من

 

حیاط را همه گل کاشتم که بو ببری

بزن به جاده ی شب بو، بیا به خانه ی من

 

اگر به خانه ی من آمدی چراغ نیار

که ماه قهر کند باز از آشیانه ی من

 

درخت های سپیدار، سر به شانه ی هم

نگاهشان کن و بگذار سر به شانه ی من

 

من و تو ایم جهان؛ بی نهایت و زیبا

جهان اگر افق توست تا کرانه ی من

 

من از قبیله ی صیاد های خوشبخت ام

کسی به جز تو نزد لب به آب و دانه ی من

 

به راه سادگی و جاده ی خیال بزن

که می رسی به غزل های عاشقانه ی من

 

مهدی فرجی

 


دیگر اشعار : مهدی فرجی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

فکرش نباش مال کسی جز تو نیستم

بدست علیرضا بابایی در دسته مهدی فرجی تاریخ : 91/12/20 ساعت : 6:55 عصر

فکرش نباش مال کسی جز تو نیستم

 

 

فکرش نباش مال کسی جز تو نیستم

دیگر به فکر هم نفسی جز تو نیستم

 

عشق تو خواست با تو عجینم کند که کرد

وقتی به عمق من برسی جز تو نیستم

 

بعد از چقدر این طرف و آن طرف زدن

فهمیده ام که در هوسی جز تو نیستم

 

یک آسمان اگر چه به رویم گشوده است

من راضی ام که در قفسی جز تو نیستم

 

حالا خیالم از تو که راحت شود عزیز

دیگر به فکر هیچ کسی جز تو نیستم

 

 مهدی فرجی

 


دیگر اشعار : مهدی فرجی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بیرحمی است این که نخواهی ببینمت

بدست علیرضا بابایی در دسته سعید بیابانکی تاریخ : 91/12/19 ساعت : 2:14 عصر

 

بیرحمی است این که نخواهی ببینمت

 

بیرحمی است این که نخواهی ببینمت

میدانم این که چشم به راهی ببینمت

 

گیسوی خویش را یله کن بافه بافه کن

تا صاف تر میان سیاهی ببینمت

 

در شام من ستاره ی دنباله دار باش

چرخی بزن که نامتناهی ببینمت

 

در چاه سینه ای دل غافل چه میکنی

بیرون بیا کبوتر چاهی ببینمت

 

در غرفه های نقش جهان چون صدا بپیچ

تا در شکوه و شوکت شاهی ببینمت

 

چندی است خو گرفته دلم با ندیدنت

عمری نمانده است الهی ببینمت

 

سعید بیابانکی

 


دیگر اشعار : سعید بیابانکی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<      1   2   3   4   5   >>   >

محبوب کردن