سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 85 ، بازدید دیروز: 974 ، کل بازدیدها: 12933093


صفحه نخست      

خنجر از بیگانه خوردن سخت و درمان سختتر

بدست علیرضا بابایی در دسته علیرضا بدیع تاریخ : 92/4/19 ساعت : 1:54 عصر

 

خنجر از بیگانه خوردن سخت و درمان سختتر نیشخند دوستان اما دوچندان سختتر   خنده هایم خنده ی غم، اشک هایم اشک شوق خنده های آشکار از اشک پنهان سختتر

 

خنجر از بیگانه خوردن سخت و درمان سختتر

نیشخند دوستان اما دوچندان سختتر

 

خنده هایم خنده ی غم، اشک هایم اشک شوق

خنده های آشکار از اشک پنهان سختتر

 

چید بالم را و درهای قفس را باز کرد

روز آزادیست از شبهای زندان سختتر

 

صبح گل آرام در گوش چنار پیر گفت:

هرکه تن را بیشتر پرورد، شد جان سختتر

 

مرگ آزادیست وقتی بال و پر داری، کنون

زندگی سخت است اما مرگ از آن سختتر

 

 علیرضا بدیع 

 


دیگر اشعار : علیرضا بدیع
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

همراه بسیار است، اما همدمی نیست

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 92/4/18 ساعت : 11:9 صبح

همراه بسیار است، اما همدمی نیست  مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست

 

 

همراه بسیار است، اما همدمی نیست

مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست

 

دلبسته اندوه دامنگیر خود باش

از عالم غم دلرباتر عالمی نیست

 

کار بزرگ خویش را کوچک مپندار

از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست

 

چشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفت

«انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیست

 

در فکر فتح قله قافم که آنجاست

جایی که تا امروز برآن پرچمی نیست

 

 

فاضل نظری

 

 


دیگر اشعار : فاضل نظری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

روزهای خوب

بدست علیرضا بابایی در دسته قیصر امین پور تاریخ : 92/4/17 ساعت : 11:21 عصر

 

ای «روزهای خوب» که در راهید! ای جاده های گمشده در مه ! ای روزهای سخت ادامه ! از پشت لحظه ها به در آیید !  ای روز آفتابی ! ای مثل چشم های خدا آبی ! ای «روز آمدن» ای مثل روز، آمدنت روشن !  این روزها که می گذرد، هر روز در «انتظار آمدنت» هستم !  اما با من بگو که آیا، من نیز در روزگار آمدنت هستم؟  قیصر امین پور

 

ای «روزهای خوب» که در راهید!

ای جاده های گمشده در مه !

ای روزهای سخت ادامه !

از پشت لحظه ها به در آیید !

 

ای روز آفتابی !

ای مثل چشم های خدا آبی !

ای «روز آمدن»

ای مثل روز، آمدنت روشن !

 

این روزها که می گذرد، هر روز

در «انتظار آمدنت» هستم !

 

اما

با من بگو که آیا، من نیز

در روزگار آمدنت هستم؟

 

قیصر امین پور

 


دیگر اشعار : قیصر امین پور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

قبول کن که تو را رهگذر نمی خواهم

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 92/4/7 ساعت : 4:1 عصر

 

تو را رهگذر نمی خواهم

 

هم از تو هیچ در این رهگذر نمی خواهم

و هم حضور تو را ، مختصر نمی خواهم

 

اگر چه حرف توقف به دفتر من نیست

قبول کن که تو را رهگذر نمی خواهم

 

تویی که از من و پنهان من خبر داری

کسی که نیست ز من با خبر نمی خواهم

 

زمانه از تو هزاران شبیه ساخته است

هنر شناسم و شبه هنر ، نمی خواهم

 

بخواه تا اثری باز جاودانه شود

دقایقی که ندارد اثر ، نمی خواهم

 

به عمر یک غزل حافظانه با من باش

فقط همین و از این بیشتر نمی خواهم

 

محمدعلی بهمنی

 


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

مگر چند بار به دنیا آمده ایم

بدست علیرضا بابایی در دسته گروس عبدالملکیان تاریخ : 92/4/7 ساعت : 3:35 عصر

 

هرچه فکر می‌کنم اما  یک پروانه بیشتر  در خاطرم نیست  مگر چندبار به دنیا آمده‌ایم  که این همه می‌میریم ؟

 

پیله‌های بسیاری دیده‌ام

آویزان از درختی

در جنگل‌های دور

افتاده بر لبه‌ی پنجره

رها در جوب‌های خیابان.

 

هرچه فکر می‌کنم اما

یک پروانه بیشتر

در خاطرم نیست

مگر چندبار به دنیا آمده‌ایم

که این همه می‌میریم ؟

 

چند اسکناس مچاله

چند نخ شکسته‌ی سیگار

آه، بلیط یک‌طرفه !

چیزی

غمگین‌تر از تو

در جیب‌های دنیا پیدا نکرده‌ام

- ببخشید، این بلیط ...؟

- پس گرفته نمی‌شود.

پس بادها رفته‌اند ؟!

پس این درخت

به زردِ ابد محکوم شد ؟!

و قاصدک‌ها

آنقدر در کنج دیوار ماندند

که خبرهایشان از خاطر رفت ؟!

- بیهوده مشت به شیشه‌های این قطار می‌کوبی !

بیهوده صدایت را

به آن‌سوی پنجره پرتاب می‌کنی

ما

بازیگران یک فیلم صامتیم

 

گروس عبدالملکیان

 


دیگر اشعار : گروس عبدالملکیان
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

گرفته باز، دل خسته ام بهانه ی دوست

بدست علیرضا بابایی در دسته بیژن ترقی تاریخ : 92/4/7 ساعت : 11:34 صبح

 

گرفته باز، دل خسته ام بهانه ی دوست

 

گرفته باز، دل خسته ام بهانه ی دوست

چه شد نوای دل انگیز عاشقانه ی دوست

 

اگر چه دیر زمانی است رفته از خاطر

رسد هنوز به گوش دلم ترانه ی دوست

 

از این صدا که به هفت آسمان در افتاده است

به گوش کس نرسد ناله ی شبانه ی دوست

 

ز جاده های پر از لاله و گل و نسرین

روان شدیم و نجستیم آشیانه ی دوست

 

ز آسمان و زمین، آن زمان که می جستم

نشان خانه ی بی نام و بی نشانه ی دوست

 

گذشت طرفه نسیمی و گفت رو بر تاب

که خامش است زمانی چراغ خانه ی دوست

 

بیژن ترقی

 


دیگر اشعار : بیژن ترقی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بی تو زندگی کنم یا بگردم؟

بدست علیرضا بابایی در دسته عباس معروفی تاریخ : 92/4/6 ساعت : 11:58 عصر

بی تو زندگی کنم  یا بگردم؟ 


بی تو زندگی کنم

یا بگردم؟

 

همین که باشی

همین که نگاهت ‌کنم

مست می‌شوم

خودم را می‌آویزم به شانه‌ی تو.

 

با تو

اول کجاست؟

با تو

آخر کجاست؟

 

از نداشتنت می‌ترسم

از دلتنگیت

از تباهی خودم

همه‌اش می‌ترسم

وقتی نیستی تباه شوم.

 

من

بی تو

یعنی چی؟

 

غمگین که باشی

فرو می‌ریزم

مثل اشک.

نه مثل دیوار شهر

که هر کس چیزی بر آن

به یادگار نوشته است.

 

تو بیش‌تر منی

یا من تو؟

 

در آغوشت

ورد می‌خوانم زیر لب

و خدا را صدا می‌زنم.

آنقدر صدا می‌زنم که بگویی:

جان دلم!

 

 عباس معروفی

 


دیگر اشعار : عباس معروفی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   6      

محبوب کردن