سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 734 ، بازدید دیروز: 528 ، کل بازدیدها: 12932768


صفحه نخست      

بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است

بدست علیرضا بابایی در دسته سوگل مشایخی تاریخ : 92/6/6 ساعت : 3:0 عصر

 

بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است  شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است

 

بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است

شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است

 

آنچنان می فشرد فاصله راه نفسم

که اگر زود ، اگر زود بیایی دیر است

 

رفتنت نقطه ی پایان خوشی هایم بود

دلم از هرچه و هر کس که بگویی سیر است

 

سایه ای مانده زمن بی تو که در آینه هم

طرح خاکستریش گنگ ترین تصویر است

 

خواب دیدم که برایم غزلی می خواندی

دوستم داری و این خوب ترین تعبیر است

 

کاش می بودی و با چشم خودت می دیدی

که چگونه نفسم با غم تو درگیر است

 

تارهای نفسم را به زمان می بافم

که تو شاید برسی حیف که بی تاثیر است

 

سوگل مشایخی

 


دیگر اشعار : سوگل مشایخی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

ای معمای شکوفا شدن آسان نشدی

بدست علیرضا بابایی در دسته غلامرضا ابراهیمی تاریخ : 92/6/6 ساعت : 2:56 عصر

+ ای معمای شکوفا شدن آسان نشدی لحظه هایم همه خشکید ، تو باران نشدی

 

 

ای معمای شکوفا شدن آسان نشدی

لحظه هایم همه خشکید ، تو باران نشدی

 

بی تو مشقم شده هر بار ترک بستن خویش

مرگ صد باره ی من دیدی و گریان نشدی

 

رمز روییدن این خاک قدمهای تو بود

عابر خیس همین تکه بیابان نشدی

 

یک قدم پیش تر از من شده ای فصل بهار

مژده ی وصل بر این فصل زمستان نشدی

 

در فقیری چه کنم گرمی بازار تو را

کیمیا گشته حضورت کمی ارزان نشدی

 

گفتم این بار غزل را به تو زینت بدهم

تو بر این سفره ی بی قافیه مهمان نشدی

 

غلامرضا ابراهیمی

 


دیگر اشعار : غلامرضا ابراهیمی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 92/6/6 ساعت : 12:41 عصر

 

معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟

من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست؟

 

گاه اگر از دوست پیغامی نیاید بهتر است

داستان‌هایی که مردم از تو می‌گویند چیست؟

 

خود قضاوت کن اگر درمان دردم عشق توست

این سرآشفته و این قلب ناخرسند چیست؟

 

چند روز از عمر گل‌های بهاری مانده است

ارزش جان‌کندن گل‌ها در این یک چند چیست؟

 

از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش

چاره ی معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟

 

عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریز

حاصل آغوش گرم آتش و اسفند چیست؟

 

فاضل نظری

 


دیگر اشعار : فاضل نظری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

آخرش درد دلت، در به درت خواهد کرد

بدست علیرضا بابایی در دسته امیر سهرابی تاریخ : 92/6/5 ساعت : 2:58 عصر

 

آخرش درد دلت، دربه‌درت خواهد کرد  مهره‌ی مار کسی، کور و کَرت خواهد کرد

 

آخرش درد دلت، دربه‌درت خواهد کرد

مهره‌ی مار کسی، کور و کَرت خواهد کرد

 

عشق؛ یک شیشه‌ی انگور کنار افتاده‌ست

که اگر کهنه شود مست‌ترت خواهد کرد

 

از هم‌آن دست که دادی به تو بر خواهد گشت

جگر خون شده‌ام خون‌جگرت خواهد کرد

 

ناگهان چشم کسی سربه‌سرت می‌ذارد

بی‌محلّیش ولی جان به سرت خواهد کرد

 

جرم من خواستن دختر اربابِ دِه است

مادر! این جرم شبی، بی‌پسرت خواهد کرد

 

همه‌ی شهر به آواز من عادت کردند

وقت مرگم گذری با خبرت خواهد کرد

 

امیر سهرابی

 


دیگر اشعار : امیر سهرابی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

سراغ مرا هیچ کس نمیگیرد

بدست علیرضا بابایی در دسته مهرداد نصرتی تاریخ : 92/6/4 ساعت : 5:32 عصر

ببین! سراغ مرا هیچ‌کس نمی‌گیرد مگر که نیمه شبی، غصه‌ای، غمی، چیزی

 

 

تو کز نجابت صدها بهار لبریزی

چرا به ما که رسیدی همیشه پاییزی؟

 

ببین! سراغ مرا هیچ کس نمی‌گیرد

مگر که نیمه شبی، غصه ای، غمی، چیزی

 

تو هم که می‌رسی و با نگاه پُر شورت

نمک به تازه ‌ترین زخم‌ هام می ‌ریزی

 

خلاصه حسرت این ماند بردلم که شما

بیایی و بروی ، فتنه برنیانگیزی

 

بخند ! باز شبیه همیشه با طعنه

بگو که: آه! عجب قصه‌ی غم‌انگیزی

 

بگو که قصد نداری که اذیتم بکنی

بگو که دست خودت نیست تا بپرهیزی

 

ولی.. . ببین خودمانیم مثل هر دفعه

چرا به قهر، تو از جات برنمی‌خیزی؟

 

نشسته‌ای که چه؟ یعنی دلت شکست؟هم‌این؟

ببینمت... ولی انگار که اشک می‌ریزی

 

عزیز گریه نکن ، من که اولش گفتم

تو از نجابت صدها بهار لبریزی

 

مهرداد نصرتی

 


دیگر اشعار : مهرداد نصرتی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

گیرا تر از چشم تو هم درگیر خواهد شد

بدست علیرضا بابایی در دسته حسین زحمتکش تاریخ : 92/6/3 ساعت : 3:48 عصر

 

گیرا تر از چشم تو هم درگیر خواهد شد زیبا ترین معشوقه روزی پیر خواهد شد

 

گیرا تر از چشم تو هم درگیر خواهد شد

زیبا ترین معشوقه روزی پیر خواهد شد

 

امروز تعبیرم کن اما خاطرت باشد

خوابی که یوسف دیده هم تعبیر خواهد شد

 

مردی که عمری تشنه ی جام محبت بود

یک روز از این نا مهربانی سیر خواهد شد

 

غره مشو این امپراطوری قدرت مند

با حمله ی مشتی مغول تسخیر خواهد شد

 

دستی بجنبان تا که امروز تو زیبا ییست

دستی بجنبان چون که فردا دیر خواهد شد

 

حسین زحمتکش

 


دیگر اشعار : حسین زحمتکش
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بغضِ گلو مانده ی عشق

بدست علیرضا بابایی در دسته عمران میری تاریخ : 92/6/2 ساعت : 3:57 عصر

 

تازه فهمیدم که این بغضِ گلو مانده ی عشق  چه بلاها که نیاورده سر خرخره ها

 

تازه فهمیدم که این بغضِ گلو مانده ی عشق

چه بلاها که نیاورده سر خرخره ها

 

همه ی شهر به دور سر من می چرخد

چه کشیدند از این در به دری فرفره ها

 

بال و پر داری و بی بال و پری می کشدم

آسمان سهم تو و سهم من این پنجره ها

 

عمران میری

 


دیگر اشعار : عمران میری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

ای که اخمت به دلم ریخت، غمِ عالم را

بدست علیرضا بابایی در دسته بهمن صباغ زاده تاریخ : 92/6/2 ساعت : 11:29 صبح

 

ای که اخمت به دلم ریخت، غمِ عالم را  خنده‌ات می‌بَرَد از سینه، دو عالم غم را

 

ای که اخمت به دلم ریخت، غمِ عالم را

خنده‌ات می‌بَرَد از سینه، دو عالم غم را

 

برق لب‌های تو یادآور شاتوت و شراب

چشمه‌ی اشک ِتو بی‌قدر کند زمزم را

 

گاه از آن غنچه، فقط زخم زبان می‌ریزی

گاه با بوسه شفابخش کنی مرهم را

 

بسته‌ای غنچه‌ی سرخی، به شب گیسویت

کرده‌ای باز رها... خرمن ابریشم را

 

نرگست عربده‌جوی و لبت افسوس‌کنان

با همین‌هاست که دیوانه کنی آدم را

 

بهـمن صباغ زاده

 


دیگر اشعار : بهمن صباغ زاده
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

درد یعنی چه

بدست علیرضا بابایی در دسته امید صباغ نو تاریخ : 92/6/2 ساعت : 10:52 صبح

 

مانند هیزم های مصنوعیّ شومینه می سوزم و پایان ندارم، درد یعنی که-

 

تفکیک کردی زوج را از فرد، یعنی که-

از گرمیِ دستت شدم دلسرد، یعنی که-

 

عاشق نبودی تا بفهمی حال و روزم را

کاری که عشقت با وجودم کرد یعنی که-

 

مانند هیزم های مصنوعیّ شومینه

می سوزم و پایان ندارم، درد یعنی که-

 

محتاج دستان کسی باشی که می خواهد

آواره باشد در خودش این مرد، یعنی که-

 

شب ها به دور از تکیه گاه و سرپناهی امن

باشد رفیق یک سگِ ولگرد، یعنی که...

 

چیزی نمانده تا تهِ این جاده ی بن بست

این راه های بی برو برگرد، یعنی که-

 

یک روز شاید زود،شاید دیر... می فهمی،

زخم زبان مردمِ نامرد یعنی چه

 

امید صباغ نو

 


دیگر اشعار : امید صباغ نو
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم

بدست علیرضا بابایی در دسته سجاد سامانی تاریخ : 92/6/1 ساعت : 10:2 عصر

 

من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم ظاهری آرام دارد باطن طوفانیم

 

من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم

ظاهری آرام دارد باطن طوفانیم

 

مثل شمشیر از هراسم دست و پا گم می کنند

خود ولی در دستهای دیگران زندانیم

 

بس که دنبال تو گشتم شهره ی عالم شدم

سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانیم

 

می زند لبخند بر چشمان اشک آلود شمع

هر که باشد باخبر از گریه ی پنهانیم

 

هیچ دانایی فریب چشمهایت را نخورد

عاقبت کاری به دستم می دهد نادانیم

 

سجاد سامانی

 


دیگر اشعار : سجاد سامانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<      1   2   3   4   5   >>   >

محبوب کردن