سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 550 ، بازدید دیروز: 974 ، کل بازدیدها: 12933558


صفحه نخست      

افتاده دو چشمان تو در مردمک من

بدست در دسته صادق فغانی تاریخ : 93/3/9 ساعت : 4:17 عصر

افتاده دو چشمان تو در مردمک من

 

افتاده دو چشمان تو در مردمک من

انگار اثر کرده دوباره کَلَک من


تو ؛ کودک گستاخ و منم ظرف سفالی

هِی لج نکن و سنگ نزن بر تَرَک من


صد مرتبه در آبی چشمت شده ام غرق

افسوس که یک بار نکردی کمک من


رد شد دل پوشالی و ناپاک و دو رنگَت

در ساده ترین مرحله های محک من


گفتی که به جز شمع تَنَت شعله ندارم

با شعله ی کی سوخته ای؟ شاپرک من


طی شد همه ی عمرم و افسوس نبوده

یک خاطره در زندگی مشترک من


رفتیّ و من بی خاطره در خویش شکستم

در نامه نوشتم : نگَزیده ست کَک من


باز آمده ای سوی دلم مثل گذشته

آهنگ جدایی نزنی نی لبک من !!

 

 

صادق فغانی



دیگر اشعار : صادق فغانی

آغوش تو صندوق چه ی راز پری هاست..

بدست در دسته علیرضا بدیع تاریخ : 93/3/9 ساعت : 10:42 صبح

 

 

دیری ست دلم در گرو ناز پری هاست

روشن شده چشمم که نظرباز پری هاست

 

دیوانه ام و با پریانم سر و سرّی ست

لب تر کنم این جا پُر آواز پری هاست

لب تر کنم این خانه پری خانه ی محض است

دفترچه ی شعرم پَر پرواز پری هاست

 

جنّات نعیم است، گریبان کلیم است

پردیس مگر در یقه ی باز پری هاست؟!

ای دختر شاه پریان! خانه ات آباد!

زیبایی تو خانه برانداز پری هاست

هر بافه ی مویت شجره نامه ی جنّی ست!

چشمان تو دنیای خبرساز پری هاست...

 

من راز نگهدار ترین دیو جهانم

آغوش تو صندوق چه ی راز پری هاست..

 

علیرضا بدیع


دیگر اشعار : علیرضا بدیع

از من تلخ چرا طعم عسل میخواهـــی!

بدست در دسته سیده تکتم حسینی تاریخ : 93/3/8 ساعت : 7:0 عصر



از من تلخ چرا طعم عسل میخواهـــی

تو چه از این زن زانو به بغل میخواهــی

 

من که غارت زده ی هند نگاهت هستم

از من خاک  نشین تاج محل میخواهــی

 

مشتری نیستــی و راهــی سیاراتـــی

از زمین خورده ترین ماه زحل میخواهــــی

 

در قصاید سخــن هجر به پایان نرسیـــد

پس تو امروز چه از جان غزل میخواهی ...؟

 




"سیده تکتم حسینی"


دیگر اشعار : سیده تکتم حسینی

کجا به من رسیده ای کجای این زمان؟

بدست در دسته مهدی فرجی تاریخ : 93/3/8 ساعت : 5:0 عصر



کجا به من رسیده ای کجای این زمان؟
که شور عشق مرده در من ای عزیز جان!

به سمت خلوت میانه سالی ام نیا
در ازدحام کوچه ی جوانی ات بمان

شبی که آسمان گرفته عاشقی نکن!
شبی که بغض مانده در گلوی ناودان!

پیاده رو که خیس شد،نرو قدم بزن
تو بچه ای و در مصاف عشق ناتوان!

تو بچه ای و عشق جنگجوی ناکسی ست!
تو جوجه ای و عشق,گربه یی شکم چران!

ولی برای من قدم زدن در این هوا
ولی برای پیرمردهای سخت جان...

گرفته باشد آسمان،گرفته باشدا
گرفته باشدا،گرفته باشد آسمان

که مثل کودکی شرور بچگی کنم
ولی ترانه خوان،ترانه خوان،ترانه خوان

شبیه خواب های بادبادکم به دست
شبیه خواب دیشب و پریشبم جوان

ببین اگر مرا به حال خود رها کنی!
چقدر لطف کرده ای به من عزیز جان!






"مهدی فرجی"


دیگر اشعار : مهدی فرجی

خیال می کنم این بغض ناگهان شعر است...

بدست در دسته سعید بیابانکی تاریخ : 93/3/8 ساعت : 2:0 عصر



خیال می کنم این بغض ناگهان شعر است

همین یقین فروخفته در گمان شعر است


همین که اشک من و تو را درآورده است

همین، همین دو سه تا تکه استخوان شعر است


همین که می رود از دست شهر، دست به دست

همین شقایق بی نام و بی نشان شعر است


چه حکمتی است در این وصفِ جمع ناشدنی

که هم زمان غمِ نان، شعر و بوی نان، شعر است


تو بی دلیل به دنبال شعر تازه مگرد

همین که می چکد از چشم آسمان شعر است


از این که دفتر شعرش هزار برگ شده است

بهار نه، به نظر می رسد خزان شعر است


به گوشه گوشه ی شهرم نوشته ام بیتی

تو رفته ای و سراپای اصفهان شعر است


خلاصه اینکه به فتوای شاعرانه ی من

زبان مشترکِ مردمِ جهان شعر است...






"سعید بیابانکی"


دیگر اشعار : سعید بیابانکی

زنبور ضعیفم ، بله آقا، شکننده

بدست در دسته صدیقه اسلامی تاریخ : 93/3/8 ساعت : 9:51 صبح

 

 

 

زنبور ضعیفم ، بله آقا، شکننده

چشمان ِ عسل گون ِ شما خیره کننده


شیرین تر از آنی که در اوصاف بگنجی

ای طعم ِ لبت ، طعم ِ مربای ِ کُشنده


آن تیله ی چشمان ِ تو آغشته به جنگل

دستان ِ تو از تیره ی ِ هر برگ ِ خزنده


بگذار در آغوش ِ تو آرام بگیرم

تا بال شوم ، بال شوم ، شکل ِ پرنده


در راه ِ رسیدن به تو من ، کوره ی ِ آتش

من را برِهان از خطری زجر دهنده


مانند ِ تُرنجی که از انگشت بُریدن

ای عشق ، هواخواه ِ تو چاقوی ِ بُرنده





"صدیقه اسلامی"

........................................................................

و باز هم انتخاب "الهه" عزیز...بدون معطلی ممنونیم از حضور همیشگی ات!


دیگر اشعار : صدیقه اسلامی

با تو من یک جور ِ دیگر مهربانی میکنم...

بدست در دسته صدیقه اسلامی تاریخ : 93/3/8 ساعت : 9:36 صبح

 

 

با تو من یک جور  ِ دیگر مهربانی میکنم

شور در سر دارم و دارم جوانی می کنم


من بسان ِ سکه ی ِ خورشید سوزاننده ام

آسمان ، با ابرها دارم تبانی می کنم


می زند هاشور  ِ باران ، شیشه ی چشم  ِ مرا

رنگ می بازم خودم را ارغوانی می کنم


ما نفهمیدیم دستور زبان ِ عشق را

با زبان شاعری او را جهانی میکنم


آنقدَر خوبی ، که در ذهن کسی مقدور نیست

از تو من در پنج وعده ، قدر دانی میکنم






"صدیقه اسلامی"


دیگر اشعار : صدیقه اسلامی

پلک بستی که تماشا به تمنا برسد

بدست علیرضا بابایی در دسته احسان افشاری تاریخ : 93/3/7 ساعت : 7:0 عصر

به کما رفته

 

پلک بستی که تماشا به تمنا برسد

پلک بگشا که تمنا به تماشا برسد

 

چشم کنعان نگران است خدایا مگذار

بوی پیراهن یوسف به زلیخا برسد

 

ترسم این نیست که او با لب خندان برود

ترسم این است که او روز مبادا برسد

 

عقل می‌گفت که سهم من و تو دلتنگی است

عشق فرمود‌: نباید به مساوا برسد‌ !

 

گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگر ..

درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد

 

احسان افشاری


با تشکر فراوان از سارا خانومگل تقدیم شما

 


دیگر اشعار : احسان افشاری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

امشب از آسمان دیده تو

بدست علیرضا بابایی در دسته فروغ فرخزاد تاریخ : 93/3/7 ساعت : 12:0 عصر

قبر فروغ فرخزاد

امشب از آسمان دیده تو

روی شعرم ستاره می بارد

در سکوت سپید کاغذها

پنجه هایم جرقه می کارد

شعر دیوانه تب آلودم

شرمگین از شیار خواهش ها

پیکرش را دوباره می سوزد

عطش جاودان آتش ها

آری، آغاز دوست داشتن است

گر چه پایان راه ناپیداست

من به پایان دگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست

از سیاهی چرا حذر کردن

شب پر از قطره های الماس است

آنچه از شب بجای می ماند

عطر سکر آور گل یاس است

آه، بگذار گم شوم در تو

کس نیابد ز من نشانه من

روح سوزان آه مرطوبت

بوزد بر تن ترانه من

آه، بگذار زین دریچه باز

خفته در پرنیان رؤیاها

با پر روشنی سفر گیرم

بگذرم از حصار دنیاها

دانی از زندگی چه می خواهم

من تو باشم، تو، پای تا سر تو

زندگی گر هزارباره بود

بار دیگر تو، بار دیگر تو

آنچه در من نهفته دریائیست

کی توان نهفتنم باشد

با تو زین سهمگین توفانی

کاش یارای گفتنم باشد

بسکه لبریزم از تو، می خواهم

بدوم در میان صحراها

سر بکوبم به سنگ کوهستان

تن بکوبم به موج دریاها

بسکه لبریزم از تو، می خواهم

چون غباری ز خود فرو ریزم

زیر پای تو سر نهم آرام

به سبک سایه تو آویزم

آری، آغاز دوست داشتن است

گر چه پایان راه ناپیداست

من به پایان دگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست 

 

فروغ فرخزاد

 


دیگر اشعار : فروغ فرخزاد
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

با غروب این دل گرفته مرا

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 93/3/7 ساعت : 7:58 صبح

غروب دریا

 

با غروب این دل گرفته مرا

می رساند به دامن دریا

می روم گوش می دهم به سکوت

چه شگفت است این همیشه صدا

لحظه هایی که در فلق گم شدم

با شفق باز می شود پیدا

چه غروری چه سرشکن سنگی

موجکوب است یا خیال شما

دل خورشید هم به حالم سوخت

سرخ تر از همیشه گفت : بیا

می شد اینجا نباشم اینک آه

بی تو موجم نمی برد زینجا

راستی گر شبی نباشم من

چه غریب است ساحل تنها

من و این مرغهای سرگردان

پرسه ها می زنیم تا فردا

تازه شعری سروده ام از تو

غزلی چون خود شما زیبا

تو که گوشت بر این دقایق نیست

باز هم ذوق گوش ماهی ها

 

محمد علی بهمنی


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<      1   2   3   4   5   >>   >

محبوب کردن