سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 445 ، بازدید دیروز: 787 ، کل بازدیدها: 12953328


صفحه نخست      

یک نیمه شب می شد ببینم عکس خوابت را.

بدست علیرضا بابایی در دسته گویا فیروزکوهی تاریخ : 94/11/15 ساعت : 10:0 عصر

می گفتمت: بر دار از چهره ، نقابت را

 

یک نیمه شب می شد ببینم عکس خوابت را..!!!

می گفتمت: بر دار از چهره ، نقابت را

 

تا بیشتر بشناسمت ای کمترین از خود

تا پی بری حال من و حال خرابت را

 

لب تشنه ی عشق از همیشه بودنم ، عشقست

می میرم و قدری ننوشم تا سرابت را

 

آغوش احساس ترا من ، پر نخواهم کرد

رویای وهم لحظه لحظه انتخابت را

 

ته مانده ی غمهای من ، نوش دل تنگم

- خوشتر ، که بندم مو به مو شرح شرابت را

 

بی پاسخم ، چشم ترا ، ابرو مکن نازک

می خواستی این زودتر گیری جوابت را ؟!

 

آرامشی از جنس عطر صبح می گیرم

ای بخت تیره حس کنم وقتی شتابت را

 

من شاعر با درد از دیرینه ، نزدیکم

با اینهمه می خواهم از دل اجتنابت را

 

خواهی که بیدارم کنی ، دست از سرم بردار

یا آنکه بردار از نگاه من ، نقابت را...

 

 

 گویا فیروزکوهی


دیگر اشعار : گویا فیروزکوهی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

محبوب کردن