سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 1213 ، بازدید دیروز: 692 ، کل بازدیدها: 12958172


صفحه نخست      

هر روز در سکوت خیابان ِ دوردست

بدست علیرضا بابایی در دسته مژگان عباسلو تاریخ : 92/12/14 ساعت : 6:42 عصر

امام رضا و کلاغ

 

هر روز در سکوت خیابان ِ دوردست

روی ردیف نازکی از سیم می نشست

 

وقتی کبوتران حرم چرخ می زدند

یک بغض کهنه توی گلو داشت... می شکست

 

ابری سپید از سر گلدسته می پرید  :

جمع کبوتران خوش آواز خودپرست

 

آنها که فکر دانه و آبند و این حرم

جایی که هرچقدر بخواهند دانه هست

 

آنها برای حاجتشان بال می زنند

حتا یکی به عشق تو آیا پریده است؟

 

رعدی زد آسمان و ترک خورد ناگهان

از غصه ی کلاغ، کلاغی که سخت مست...

 

ابر سپید چرخ زد و تکه پاره شد

هرجا کبوتری به زمین رفت و بال بست

 

باران گرفت - بغض خدا هم شکسته بود

تنها کلاغ روی همان ارتفاع پست،

 

آهسته گفت: من که کبوتر نمی شوم

اما دلم به دیدن گلدسته ات خوش ست

 

 

مژگان عباسلو


دیگر اشعار : مژگان عباسلو
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

محبوب کردن