سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 364 ، بازدید دیروز: 787 ، کل بازدیدها: 12953247


صفحه نخست      

خواستم باز کنم با تو سر این گله را...

بدست در دسته تاریخ : 93/10/7 ساعت : 6:0 عصر



ساده از دست ندادم دل پر مشغله را

تا تو خندیدی و مجبور شدم مساله را...!

 

 من "برادر" شده بودم و "برادر" باید

وقت دیدار، رعایت بکند  "فاصله" را

 

دهه ی شصتی دیوانه ی یکبار عاشق

خواست تا خرج کند این کوپن باطله را

 

عشق! آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ

دانه انداخت و از شرم ندیدم تله را

 

و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم

با تو برگشتم و مجبور شدم قافله را...!

 

عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست

خواستم باز کنم با تو سر این گله را




"عبدالجبارکاکایی"


دیگر اشعار :

محبوب کردن