سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 730 ، بازدید دیروز: 644 ، کل بازدیدها: 12954257


صفحه نخست      

دست در دست خطر بود و نمی دانستم

بدست در دسته صبا آقاجانی تاریخ : 93/5/23 ساعت : 1:25 صبح

دست در دست خطر بود و نمی دانستم

دیده از حادثه تر بود و نمی دانستم


گفته بودند مرا عشق مجو در هر کس
گوشِ ِ دل از بُنِه کَر بود و نمی دانستم

آخرش هم نشد از چشم تو من دل بکنم
چشم تو زنگ خطر بود و نمی دانستم

و نمی شد که بفهمم تو چه کردی با من
همه ی عشق تو شر بود و نمی دانستم

پشت مادر که شکست ازغم و حرص از بس خورد؛

"کاش این طفل پسر بود"  و نمی دانستم ــ

که چه می گفت و چه می خواست شود این دختر
دخترش بد شد و خـــر بود و نمی دانستم ـــ

مادرم از چه دلش  هم دل ِ گورستان شد
غصه اش چشم پدر بود و نمی دانستم

و پدر پیر شد از بس که مرا سخت گریست
قسمتش خون جگر بود و نمی دانستم

 .

آخ ! حالا چه کنم با غم تنها ماندن؟

دیده یک عمر به در بود و نمی دانستم ـــ

چه خطا سر زد و مادر به کجا...؟ آه!.. پدر...

درد هایم چقــــــــــــدر بود و نمی دانستم

 

 

صبا آقاجانی


دیگر اشعار : صبا آقاجانی

محبوب کردن