• وبلاگ : نبض شعر
  • يادداشت : شايد همين ديروز بود
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سهيل اسدي 

    پاسخ

    شکلک ها اينجا درست نميان :) شايدم پيام خالي فرستادي تا من برات پر کنم از درد دل :)) اشتب گرفتي داداش ، اينجا مخدوديت کلمه داره و حرفام اينجا جا نميششه :)) ممنون از حضورت
    + sara 
    با تو د?شب تا کجا رفتم !
    تا خدا و آنسو? صحرا? خدا رفتم
    من نم?گو?م م?ئک بال در بالم شنا کردند
    من نم?گو?م که باران ط? آمد
    پا به پا? تو که م?برد? مرا با خو?ش
    _ همچنان کز خو?ش و ب?خو?ش? _
    در رکاب تو که م?رفت?
    هم عنان با نور
    پا به پا? تو تا تجرد , تا رها رفتم !
    شکرها بود و شکا?تها
    رازها بود و تامل بود
    با همه سنگ?ن? بودن
    و سبکبال? بخشودن
    تا ترازوئ? که ?کسان بود در آفاق عدل او
    عزت و عزل و عزا رفتم
    چند و چونها در دلم مردند
    که به سو? ب?چرا رفتم
    شکر پراشکم نثارت باد !
    خانهات آباد ا? و?ران? سبز عز?ز من
    تا کجا برد? مرا د?شب؟
    با تو د?شب تا کجا رفتم !
    مهد? اخوان ثالث
    + sara 
    مدير ممنونم ازتون:-)
    پاسخ

    سلام ، ممنون از انتخاب هاي شما