• وبلاگ : نبض شعر
  • يادداشت : شب در سکوتِ آينه آشوب مي کني
  • نظرات : 1 خصوصي ، 13 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ياراحمدي 
    لذت بردم
    + اختر 

    لبخند را به روي لبم قاب مي کني

    رسمِ قديمِ آينه را باب مي کني

    اخه كي ميشه

    + شهره 

    dooooos dashtam
    + سهند اقايي 
    دلنواز بووود
    + سيده زهرا 

    عالَم براي خواندنِ تو گوش مي شود

    شب پيشِ چشم هاي تو خاموش مي شود….!

    زيبا....

    + سيما 

    مهشر بود اين شعر
    + رحيم 

    + ساني 

    اقا عليرضا عالي بود مخصوصا عکسش بسيار زيبا بود
    پاسخ

    سلام و سپاس :) موفق باشي و سربلند
    + sara 

    حالا که آمده‌اي
    توان ايستادن ندارم
    بنشين
    سر بر زانوانم بگذار
    حالا که آمده‌اي
    ديگر نه شاعرم نه عاشق
    فقط اين پنجره را ببند تا دلم نگيرد
    حالا که آمده اي
    همين جا بنشين و فقط از خدا بپرس
    چقدر با هم بودن خوب است ..
    حالا که آمده‌اي
    گريه نمي‌کنم
    اين باران از آسمان ديگري است ..
    حالا که آمده‎اي
    چه لباس‎هاي مهرباني پوشيده‎اند
    همه‎ي اين کلماتي که از تو مي‎گويند

    حالا که آمده‌اي
    مي گويم چه ماجراي قشنگي است
    کبوترها دانه‌هايشان را در زمين مي خورند و
    امتحانشان را در آسمان پس مي دهند

    حالا که آمده اي
    نمي خوابم
    وقتي منتظر کسي نيستي چه قدر بيداري بهتر است ..

    حالا که آمده اي
    دلم براي اين ماه و اين ستاره مي سوزد
    امشب چگونه سر بر بالش خواب مي گذارند
    با اين همه بيداري! …..

    “محمدرضا عبدالملکيان”

    پاسخ

    درج مي شود الان :) تشکر از حضورتون
    + sara 

    سلام آقا عليرضا واقعا احسنت به اين انتخاب (مداحي آقاي کريمي رو ميگم)عاليه عالي



    پاسخ

    سلام سارا خانم، انتخاب خواهرم بود :) خانوادگي خوش سليقه ايم :)
    + رهگذر 
    دمتون هميشه گرم به ذکر يا علي!
    + شهرياري 
    خيلي زيبا بود.مرسي